خروج فصل 24

به‌ موسی‌ گفت‌: «نزد خداوند بالا بیا، تو و هارون‌ و ناداب‌ و اَبِیهُو و هفتاد نفر از مشایخ‌ اسرائیل‌ و از دور سجده‌ كنید.
 و موسی‌ تنها نزدیك‌ خداوند بیاید و ایشان‌ نزدیك‌ نیایند و قوم‌ همراه‌ او بالا نیایند.»
 پس‌ موسی‌ آمده‌، همۀ سخنان‌ خداوند و همۀ این‌ احكام‌ را به‌ قوم‌ باز گفت‌ و تمامی قوم‌ به‌ یك‌ زبان‌ در جواب‌ گفتند: «همۀ سخنانی‌ كه‌ خداوند گفته‌ است‌، بجا خواهیم‌ آورد.»
 و موسی‌ تمامی‌ سخنان‌ خداوند را نوشت‌ و بامدادان‌ برخاسته‌، مذبحی‌ در پای‌ كوه‌ و دوازده‌ ستون‌، موافق‌ دوازده‌ سبط‌ اسرائیل بنا نهاد.
 و بعضی‌ از جوانان‌ بنی‌اسرائیل را فرستاد و قربانی‌های‌ سوختنی‌ گذرانیدندو قربانی‌های‌ سلامتی‌ از گاوان‌ برای‌ خداوند ذبح‌ كردند.
 و موسی‌ نصف‌ خون‌ را گرفته‌، در لگنها ریخت‌ و نصف‌ خون‌ را بر مذبح‌ پاشید،
 و كتاب‌ عهد را گرفته‌، به‌ سمع‌ قوم‌ خواند. پس‌ گفتند: «هر آنچه‌ خداوند گفته‌ است‌، خواهیم‌ كرد و گوش‌ خواهیم‌ گرفت‌.»
 و موسی‌ خون‌ را گرفت‌ و بر قوم‌ پاشیده‌، گفت‌: «اینك‌ خون‌ آن‌ عهدی‌ كه‌ خداوند بر جمیع‌ این‌ سخنان‌ با شما بسته‌ است‌.»
 و موسی‌ با هارون‌ و ناداب‌ و ابیهو و هفتاد نفر از مشایخ‌ اسرائیل‌ بالا رفت‌.
10  و خدای‌ اسرائیل‌ را دیدند، و زیر پایهایش‌ مثل‌ صنعتی‌ از یاقوت‌ كبود شفاف‌ و مانند ذات‌ آسمان‌ در صفا.
11  و بر سروران‌ بنی‌اسرائیل‌ دست‌ خود را نگذارد، پس‌ خدا را دیدند و خوردند و آشامیدند.
12  و خداوند به‌ موسی‌ گفت‌: «نزد من‌ به‌ كوه‌ بالا بیا، و آنجا باش‌ تا لوحهای‌ سنگی‌ و تورات‌ و احكامی‌ را كه‌ نوشته‌ام‌ تا ایشان‌ را تعلیم‌ نمایی‌، به‌ تو دهم‌.»
13  پس‌ موسی‌ با خادم‌ خود یوشع‌ برخاست‌، و موسی‌ به‌ كوه‌ خدا بالا آمد.
14  و به‌ مشایخ‌ گفت‌: «برای‌ ما در اینجا توقف‌ كنید، تا نزد شما برگردیم‌؛ همانا هارون‌ و حور با شما می‌باشند. پس‌ هر كه‌ امری‌ دارد، نزد ایشان‌ برود.»
15  و چون‌ موسی‌ به‌ فراز كوه‌ برآمد، ابر كوه‌ را فرو گرفت‌.
16  و جلال‌ خداوند بر كوه‌ سینا قرار گرفت‌، و شش‌ روز ابر آن‌ را پوشانید، و روز هفتمین‌، موسی‌ را از میان‌ ابر ندا درداد.
17  و منظر جلال‌ خداوند ، مثل‌ آتش‌ سوزنده‌ در نظر بنی‌اسرائیل‌ بر قله‌ كوه‌ بود.
18  و موسی‌ به‌ میان‌ ابر داخل‌ شده‌، به‌ فراز كوه‌ برآمد. و موسی‌ چهل‌ روز و چهل‌ شب‌ در كوه‌ ماند.

 

خروج فصل 23

بر باطل‌ را انتشار مده‌، و با شریران همداستان‌ مشو، كه‌ شهادت‌ دروغ‌ دهی‌.
 « پیروی‌ بسیاری‌ برای‌ عمل‌ بد مكن‌؛ و در مرافعه‌، محضِ متابعتِ كثیری‌، سخنی‌ برای‌ انحراف‌ حق‌ مگو.
 و در مرافعۀ فقیر نیز طرفداری او منما.
 « اگر گاو یا الاغ‌ دشمن‌ خود را یافتی‌ كه‌ گم‌ شده‌ باشد، البته‌ آن‌ را نزد او باز بیاور.
 اگر الاغ‌ دشمن‌ خود را زیر بارش‌ خوابیده‌ یافتی‌، و از گشادن‌ او روگردان‌ هستی‌، البته‌ آن‌ را همراه‌ او باید بگشایی‌.
 « حق‌ فقیر خود را در دعوی‌ او منحرف‌ مساز.
 از امر دروغ‌ اجتناب‌ نما و بی‌گناه‌ و صالح‌ را به‌ قتل‌ مرسان‌ زیرا كه‌ ظالم‌ را عادل‌ نخواهم‌ شمرد.
 « و رشوت‌ مخور زیرا كه‌ رشوت‌ بینایان‌ را كور می‌كند و سخن‌ صدّیقان‌ را كج‌ می‌سازد.
 « و بر شخص‌ غریب‌ ظلم‌ منما زیرا كه‌ از دل‌ غریبان‌ خبر دارید، چونكه‌ در زمین‌ مصر غریب‌ بودید.
10  « و شش‌ سال‌ مزرعۀ خود را بكار و محصولش‌ را جمع‌ كن‌،
11  لیكن‌ در هفتمین‌ آن‌ را بگذار و ترك‌ كن‌ تا فقیران‌ قوم‌ تو از آن‌ بخورند و آنچه‌ از ایشان‌ باقی‌ ماند، حیوانات‌ صحرا بخورند. همچنین‌ با تاكستان‌ و درختان‌ زیتون‌ خود عمل‌ نما.
12  « شش‌ روز به‌ شغل‌ خود بپرداز و در روز هفتمین‌ آرام‌ كن‌ تا گاوت‌ و الاغت‌ آرام‌ گیرند و پسر كنیزت‌ و مهمانت‌ استراحت‌ كنند.
13  « و آنچه‌ را به‌ شما گفته‌ام‌، نگاه‌ دارید و نام‌ خدایان‌ غیر را ذكر مكنید، از زبانت‌ شنیده‌ نشود.
14  « در هر سال‌ سه‌ مرتبه‌ عید برای‌ من‌ نگاه‌ دار.
15  عید فطیر را نگاه‌ دار، و چنانكه‌ تو را امر فرموده‌ام‌، هفت‌ روز نان‌ فطیر بخور در زمان‌ معین‌ در ماه‌ اَبیب‌، زیرا كه‌ در آن‌ از مصر بیرون‌ آمدی‌. و هیچ‌ كس‌ به‌ حضور من‌ تهی‌ دست‌ حاضر نشود.
16  و عید حصاد نوبر غلات‌ خود را كه‌ در مزرعه‌ كاشته‌ای‌، و عید جمع‌ را در آخر سال‌ وقتی‌ كه‌ حاصل‌ خود را از صحرا جمع‌ كرده‌ای‌.
17  در هر سال‌ سه‌ مرتبه‌ همۀ ذكورانت‌ به‌ حضور خداوند یهوه‌ حاضر شوند.
18  « خون‌ قربانی‌ مرا با نان‌ خمیرمایه‌دار مگذران‌ و پیه‌ عید من‌ تا صبح‌ باقی‌ نماند.
19  « نوبر نخستین‌ زمین‌ خود را به‌ خانۀ یهوه‌خدای‌ خود بیاور؛«و بزغاله‌ را در شیر مادرش‌ مپز.
20  « اینك‌ من‌ فرشته‌ای‌ پیش‌ روی‌ تو می‌فرستم‌ تا تو را در راه‌ محافظت‌ نموده‌، بدان‌ مكانی‌ كه‌ مهیا كرده‌ام‌ برساند.
21  از او با حذر باش‌ و آواز او را بشنو و از او تَمَرُّد منما زیرا گناهان‌ شما را نخواهد آمرزید، چونكه‌ نام‌ من‌ در اوست.
22  و اگر قول‌ او را شنیدی‌ و به‌ آنچه‌ گفته‌ام‌ عمل‌ نمودی‌، هرآینه‌ دشمن‌ دشمنانت‌ و مخالف‌ مخالفانت‌ خواهم‌ بود،
23  زیرا فرشتۀ من‌ پیش‌ روی‌ تو می‌رود و تو را به‌ اَموریان‌ و حتیان‌ و فرزیان‌ و كنعانیان‌ و حویان‌ و یبوسیان خواهد رسانید و ایشان‌ را هلاك‌ خواهم‌ ساخت‌.
24  خدایان‌ ایشان‌ را سجده‌ منما و آنها را عبادت‌ مكن‌ و موافق‌ كارهای‌ ایشان‌ مكن‌، البته‌ آنها را منهدم‌ ساز و بتهای ایشان‌ را بشكن‌.
25  و یهوه‌، خدای‌ خود را عبادت‌ نمایید تا نان‌ و آب‌ تو را بركت‌ دهد و بیماری‌ را از میان‌ تو دور خواهم‌ كرد،
26  و در زمینت‌ سقط‌ كننده‌ و نازاد نخواهد بود و شمارۀ روزهایت‌ را تمام‌ خواهم‌ كرد.
27  و خوف‌ خود را پیش‌ روی‌ تو خواهم‌ فرستاد و هر قومی‌ را كه‌ بدیشان‌ برسی‌ متحیر خواهم‌ ساخت‌ و جمیع‌ دشمنانت‌ را پیش‌ تو روگردان‌ خواهم‌ ساخت‌.
28  و زنبورها پیش‌ روی‌ تو خواهم‌ فرستاد تا حویان‌ و كنعانیان‌ و حتیان‌ را از حضورت‌ برانند.
29  ایشان‌ را در یك‌ سال‌ از حضور تو نخواهم‌ راند، مبادا زمین‌ ویران‌ گردد و حیوانات‌ صحرا بر تو زیاده‌ شوند.
30  ایشان‌ را از پیش‌ روی‌ تو به‌ تدریج‌ خواهم‌ راند تا كثیر شوی‌ و زمین‌ را متصرف‌ گردی‌.
31  و حدود تو را از بحر قلزم‌ تا بحر فلسطین‌، و از صحرا تا نهر فرات‌ قرار دهم‌ زیرا ساكنان‌ آن زمین‌ را بدست‌ شما خواهم‌ سپرد و ایشان‌ را از پیش‌ روی‌ خود خواهی‌ راند.
32  با ایشان‌ و با خدایان‌ ایشان‌ عهد مبند.
33  در زمین‌ تو ساكن‌ نشوند، مبادا تو را بر من‌ عاصی‌ گردانند و خدایان‌ ایشان‌ را عبادت‌ كنی‌ و دامی‌ برای‌ تو باشد.»

خروج فصل 22

گر كسی‌ گاوی‌ یا گوسفندی‌ بدزدد،و آن‌ را بكشد یا بفروشد، به‌ عوض‌ گاو پنج‌ گاو، و به‌ عوض‌ گوسفند چهار گوسفند بدهد.
 «اگر دزدی‌ در رخنه‌ كردن‌ گرفته‌ شود، و او را بزنند بطوری‌ كه‌ بمیرد، بازخواستِ خون‌ برای‌ او نباشد.
 اما اگر آفتاب‌ بر او طلوع‌ كرد، بازخواست‌ خون‌ برای‌ او هست‌. البته‌ مكافات‌ باید داد، و اگر چیزی‌ ندارد، به‌ عوض‌ دزدی‌ كه‌ كرد، فروخته‌ شود.
 اگر چیزی‌ دزدیده‌ شده‌، از گاو یا الاغ‌ یا گوسفند زنده‌ در دست‌ او یافت‌ شود، دو مقابل‌ آن‌ را رد كند.
 « اگر كسی‌ مرتعی‌ یا تاكستانی‌ را بچراند، یعنی‌ مواشی‌ خود را براند تا مرتع‌ دیگری‌ را بچراند، از نیكوترین‌ مرتع‌ و از بهترین‌ تاكستان‌ خود عوض‌ بدهد.
 « اگر آتشی‌ بیرون‌ رود، و خارها را فراگیرد و بافه‌های‌ غله‌ یا خوشه‌های‌ نادرویده‌ یا مزرعه‌ای‌ سوخته‌ گردد، هر كه‌ آتش‌ را افروخته‌ است‌، البته‌ عوض‌ بدهد.
 « اگر كسی‌ پول‌ یا اسباب‌ نزد همسایۀ خود امانت‌ گذارد، و از خانۀ آن‌ شخص‌ دزدیده‌ شود،هر گاه‌ دزد پیدا شود، دو چندان‌ رد نماید.
 و اگر دزد گرفته‌ نشود، آنگاه‌ صاحب‌ خانه‌ را به‌ حضور حكام‌ بیاورند، تا حكم‌ شود كه‌ آیا دست‌ خود را بر اموال‌ همسایۀ خویش‌ دراز كرده‌است‌ یا نه‌.
 در هر خیانتی‌ از گاو و الاغ‌ و گوسفند و رخت‌ و هر چیزِ گم‌ شده‌، كه‌ كسی‌ بر آن‌ ادعا كند، امر هر دو به‌ حضور خدا برده‌ شود، و بر گناه‌ هر كدام‌ كه‌ خدا حكم‌ كند، دو چندان‌ به‌ همسایۀ خود رد نماید.
10  « اگر كسی‌ الاغی‌ یا گاوی‌ یا گوسفندی‌ یا جانوری‌ دیگر به‌ همسایۀ خود امانت‌ دهد، و آن‌ بمیرد یا پایش‌ شكسته‌ شود یا دزدیده‌ شود، و شاهدی‌ نباشد،
11  قسم‌ خداوند در میان‌ هر دو نهاده‌ شود، كه‌ دست‌ خود را به‌ مال‌ همسایۀ خویش‌ دراز نكرده‌ است‌. پس‌ مالكش‌ قبول‌ بكند و او عوض‌ ندهد.
12  لیكن‌ اگر از او دزدیده‌ شد، به‌ صاحبش‌ عوض‌ باید داد.
13  و اگر دریده‌ شد، آن‌ را برای‌ شهادت‌ بیاورد، و برای‌ دریده‌ شده‌، عوض‌ ندهد.
14  و اگر كسی‌ حیوانی‌ از همسایۀ خود عاریت‌ گرفت‌، و پای‌ آن‌ شكست‌ یا مرد، و صاحبش‌ همراهش‌ نبود، البته‌ عوض‌ باید داد.
15  اما اگر صاحبش‌ همراهش‌ بود، عوض‌ نباید داد، و اگر كرایه‌ شد، برای‌ كرایه‌ آمده‌ بود.
16  « اگر كسی‌ دختری‌ را كه‌ نامزد نبود فریب‌ داده‌، با او هم‌ بستر شد، البته‌ می‌باید او را زن‌ منكوحۀ خویش‌ سازد.
17  و هرگاه‌ پدرش‌ راضی‌باشد كه‌ او را بدو دهد، موافق‌ مهر دوشیزگان‌ نقدی‌ بدو باید داد.
18  « زن‌ جادوگر را زنده‌ مگذار.
19  « هر كه‌ با حیوانی‌ مقاربت‌ كند، هرآینه‌ كشته‌ شود.
20  « هر كه‌ برای‌ خدایی‌ غیر از یهوه‌ و بس‌ قربانی‌ گذراند، البته‌ هلاك‌ گردد.
21  « غریب‌ را اذیت‌ مرسانید و بر او ظلم‌ مكنید، زیرا كه‌ در زمین‌ مصر غریب‌ بودید.
22  « بر بیوه‌ زن‌ یا یتیم‌ ظلم‌ مكنید.
23  و هر گاه‌ بر او ظلم‌ كردی‌، و او نزد من‌ فریاد برآورد، البته‌ فریاد او را مستجاب‌ خواهم‌ فرمود
24  و خشم‌ من‌ مشتعل‌ شود، و شما را به‌ شمشیر خواهم‌ كشت‌، و زنان‌ شما بیوه‌ شوند و پسران‌ شما یتیم‌.
25  « اگر نقدی‌ به‌ فقیری‌ از قوم‌ من‌ كه‌ همسایۀ تو باشد قرض‌ دادی‌، مثل‌ رباخوار با او رفتار مكن‌ و هیچ‌ سود بر او مگذار.
26  « اگر رخت‌ همسایۀ خود را به‌ گرو گرفتی‌، آن‌ را قبل‌ از غروب‌ آفتاب‌ بدو رد كن‌،
27  زیرا كه‌ آن‌ فقط‌ پوشش‌ او و لباس‌ برای‌ بدن‌ اوست‌؛ پس‌ در چه‌ چیز بخوابد؟ و اگر نزد من‌ فریاد برآوَرَد، هرآینه‌ اجابت‌ خواهم‌ فرمود، زیرا كه‌ من‌ كریم‌ هستم‌.
28  « به‌ خدا ناسزا مگو و رئیس‌ قوم‌ خود را لعنت‌ مكن‌.
29  « درآوردن‌ نوبر غله‌ و عصیر رز خود تأخیر منما. و نخست‌زادۀ پسران‌ خود را به‌ من‌ بده‌.
30  با گاوان‌ و گوسفندان‌ خود چنین‌ بكن‌. هفت‌ روز نزدمادر خود بماند و در روز هشتمین‌ آن‌ را به‌ من‌ بده‌.
31  « و برای‌ من‌ مردان‌ مقدس‌ باشید، و گوشتی‌ را كه‌ در صحرا دریده‌ شود مخورید؛ آن‌ را نزد سگان‌ بیندازید.

 

خروج فصل 21

این‌ است‌ احكامی‌ كه‌ پیش‌ ایشان ‌می‌گذاری:
 « اگر غلام‌ عبری‌ بخری‌، شش‌ سال‌ خدمت‌ كند، و در هفتمین‌، بی‌قیمت‌، آزاد بیرون‌ رود.
 اگر تنها آمده‌، تنها بیرون‌ رود و اگر صاحب‌ زن‌ بوده‌، زنش‌ همراه‌ او بیرون‌ رود.
 اگر آقایش‌ زنی‌ بدو دهد و پسران‌ یا دختران‌ برایش‌ بزاید، آنگاه‌ زن‌ و اولادش‌ از آن‌ آقایش‌ باشند، و آن‌ مرد تنها بیرون‌ رود.
 لیكن‌ هرگاه‌ آن‌ غلام‌ بگوید كه‌ هرآینه‌ آقایم‌ و زن‌ و فرزندان‌ خود را دوست‌ می‌دارم‌ و نمی‌خواهم‌ كه‌ آزاد بیرون‌ روم‌،
 آنگاه‌ آقایش‌ او را به‌ حضور خدا بیاورد، و او را نزدیك‌ در یا قایمۀ در برساند، و آقایش‌ گوش‌ او را با درفشی‌ سوراخ‌ كند، و او وی‌ را همیشه‌ بندگی‌ نماید.
 « اما اگر شخصی‌، دختر خود را به‌ كنیزی‌ بفروشد، مثل‌ غلامان‌ بیرون‌ نرود.
 هر گاه‌ به‌ نظر آقایش‌ كه‌ او را برای‌ خود نامزد كرده‌ است‌ ناپسند آید، بگذارد كه‌ او را فدیه‌ دهند، اما هیچ‌ حق‌ ندارد كه‌ او را به‌ قوم‌ بیگانه‌ بفروشد، زیرا كه‌ بدوخیانت‌ كرده‌ است‌.
 و هرگاه‌ او را به‌ پسر خود نامزد كند، موافق‌ رسم‌ دختران‌ با او عمل‌ نماید.
10  اگر زنی‌ دیگر برای‌ خود گیرد، آنگاه‌ خوراك‌ و لباس‌ و مباشرت‌ او را كم‌ نكند.
11  و اگر این‌ سه‌ چیز را برای‌ او نكند، آنگاه‌ بی‌قیمت‌ و رایگان‌ بیرون‌ رود.
12  « هر كه‌ انسانی‌ را بزند و او بمیرد، هر آینه‌ كشته‌ شود.
13  اما اگر قصد او نداشت‌، بلكه‌ خدا وی‌ را بدستش‌ رسانید، آنگاه‌ مكانی‌ برای‌ تو معین‌ كنم‌ تا بدانجا فرار كند.
14  لیكن‌ اگر شخصی‌ عمداً بر همسایۀ خود آید، تا او را به‌ مكر بكُشد، آنگاه‌ او را از مذبح‌ من‌ كشیده‌، به‌ قتل‌ برسان‌.
15  « و هر كه‌ پدر یا مادر خود را زند، هرآینه‌ كشته‌ شود.
16  « و هر كه‌ آدمی‌ را بدزدد و او را بفروشد یا در دستش‌ یافت‌ شود، هرآینه‌ كشته‌ شود.
17  « و هر كه‌ پدر یا مادر خود را لعنت‌ كند، هرآینه‌ كشته‌ شود.
18  « و اگر دو مرد نزاع‌ كنند، و یكی‌ دیگری‌ را به‌ سنگ‌ یا به‌ مشت‌ زند، و او نمیرد لیكن‌ بستری‌ شود،
19  اگر برخیزد و با عصا بیرون‌ رود، آنگاه‌ زنندۀ او بی‌گناه‌ شمرده‌ شود، اما عوض‌ بیكاری‌اش‌ را ادا نماید، و خرج‌ معالجۀ او را بدهد.
20  « و اگر كسی‌ غلام‌ یا كنیز خود را به‌ عصا بزند، و او زیر دست‌ او بمیرد، هرآینه‌ انتقام‌ او گرفته‌ شود.
21  لیكن‌ اگر یك‌ دو روز زنده‌ بماند، ازاو انتقام‌ كشیده‌ نشود، زیرا كه‌ زرخرید اوست‌.
22  « و اگر مردم‌ جنگ‌ كنند، و زنی‌ حامله‌ را بزنند، و اولاد او سقط‌ گردد، و ضرری‌ دیگر نشود، البته‌ غرامتی‌ بدهد موافق‌ آنچه‌ شوهر زن‌ بدو گذارد، و به‌ حضور داوران‌ ادا نماید.
23  و اگر اذیتی‌ دیگر حاصل‌ شود، آنگاه‌ جان‌ به‌ عوض‌ جان‌ بده‌،
24  و چشم‌ به‌ عوض‌ چشم‌، و دندان‌ به‌ عوض‌ دندان‌، و دست‌ به‌ عوض‌ دست‌، و پا به‌ عوض‌ پا،
25  و داغ‌ به‌ عوض‌ داغ‌، و زخم‌ به‌ عوض‌ زخم‌، و لطمه‌ به‌ عوض‌ لطمه‌.
26  « و اگر كسی‌ چشم‌ غلام‌ یا چشم‌ كنیز خود را بزند كه‌ ضایع‌ شود، او را به‌ عوض‌ چشمش‌ آزاد كند.
27  و اگر دندان‌ غلام‌ یا دندان‌ كنیز خود را بیندازد، او را به‌ عوض‌ دندانش‌ آزاد كند.
28  « و هرگاه‌ گاوی‌ به‌ شاخ‌ خود مردی‌ یا زنی‌ را بزند كه‌ او بمیرد، گاو را البته‌ سنگسار كنند، و گوشتش‌ را نخورند و صاحب‌ گاو بی‌گناه‌ باشد.
29  و لیكن‌ اگر گاو قبل‌ از آن‌ شاخ‌زن‌ می‌بود، و صاحبش‌ آگاه‌ بود، و آن‌ را نگاه‌ نداشت‌، و او مردی‌ یا زنی‌ را كشت‌، گاو را سنگسار كنند، و صاحبش‌ را نیز به‌ قتل‌ رسانند.
30  و اگر دیه‌ بر او گذاشته‌ شود، آنگاه‌ برای‌ فدیۀ جان‌ خود هرآنچه‌ بر او مقرر شود، ادا نماید.
31  خواه‌ پسر خواه‌ دختر را شاخ‌ زده‌ باشد، به‌ حسب‌ این‌ حكم‌ با او عمل‌ كنند.
32  اگر گاو، غلامی‌ یا كنیزی‌ را بزند، سی‌ مثقال‌ نقره‌ به‌ صاحب‌ او داده‌ شود، و گاو سنگسار شود.
33  « و اگر كسی‌ چاهی‌ گشاید یا كسی‌ چاهی‌ حفر كند و آن‌ را نپوشاند، و گاوی‌ یا الاغی‌ در آن‌ افتد،
34  صاحب‌ چاه‌ عوض‌ او را بدهد، و قیمتش‌را به‌ صاحبش‌ ادا نماید، و میته‌ از آن‌ او باشد.
35  « و اگر گاو شخصی‌، گاو همسایۀ او را بزند، و آن‌ بمیرد پس‌ گاو زنده‌ را بفروشند، و قیمت‌ آن‌ را تقسیم‌ كنند، و میته‌ را نیز تقسیم‌ نمایند.
36  اما اگر معلوم‌ بوده‌ باشد كه‌ آن‌ گاو قبل‌ از آن‌ شاخ‌زن‌ می‌بود، و صاحبش‌ آن‌ را نگاه‌ نداشت‌، البته‌ گاو به‌ عوض‌ گاو بدهد و میته‌ از آن‌ او باشد.

خروج فصل 20

خدا تكلم‌ فرمود و همۀ این‌ كلمات‌را بگفت‌:
 « من‌ هستم‌ یهوه‌، خدای‌ تو، كه‌ تو را از زمین‌مصر و از خانۀ غلامی‌ بیرون‌ آوردم‌.
 تو را خدایان‌ دیگر غیر از من‌ نباشد.
 « صورتی‌ تراشیده‌ و هیچ‌ تمثالی‌ از آنچه‌ بالا در آسمان‌ است‌، و از آنچه‌ پایین‌ در زمین‌ است‌، و از آنچه‌ در آب‌ زیر زمین‌ است‌، برای‌ خود مساز.
 نزد آنها سجده‌ مكن‌، و آنها را عبادت‌ منما، زیرا من‌ كه‌ یهوه‌، خدای‌ تو می‌باشم‌، خدای‌ غیور هستم‌، كه‌ انتقام‌ گناه‌ پدران‌ را از پسران‌ تا پشت‌ سوم‌ و چهارم‌ از آنانی‌ كه‌ مرا دشمن‌ دارند می‌گیرم‌.
 و تا هزار پشت‌ بر آنانی‌ كه‌ مرا دوست‌ دارند و احكام‌ مرا نگاه‌ دارند، رحمت‌ می‌كنم‌.
 « نام‌ یهوه‌، خدای‌ خود را به‌ باطل‌ مبر، زیرا خداوند كسی‌ را كه‌ اسم‌ او را به‌ باطل‌ بَرَد، بی‌گناه‌ نخواهد شمرد.
 « روز سَبَّت‌ را یاد كن‌ تا آن‌ را تقدیس‌ نمایی‌.
 شش‌ روز مشغول‌ باش‌ و همۀ كارهای‌ خود را بجا آور.
10  اما روز هفتمین‌، سَبَّتِ یهوه‌، خدای‌ توست‌. در آن‌ هیچ‌ كار مكن‌، تو و پسرت‌ و دخترت‌ و غلامت‌ و كنیزت‌ و بهیمه‌ات‌ و مهمان‌ تو كه‌ درون‌ دروازه‌های‌ تو باشد.
11  زیرا كه‌ در شش‌ روز، خداوند آسمان‌ و زمین‌ و دریا و آنچه‌ را كه‌ در آنهاست‌ بساخت‌، و در روز هفتم‌ آرام‌ فرمود. از این‌ سبب‌ خداوند روز هفتم‌ را مبارك‌ خوانده‌، آن‌ را تقدیس‌ نمود.
12  پدر و مادر خود را احترام‌ نما، تا روزهای‌تو در زمینی‌ كه‌ یهوه‌ خدایت‌ به‌ تو می‌بخشد، دراز شود.
13  « قتل‌ مكن‌.
14  « زنا مكن‌.
15  « دزدی‌ مكن‌.
16  « بر همسایۀ خود شهادت‌ دروغ‌ مده‌.
17  «به‌ خانۀ همسایۀ خود طمع‌ مورز، و به‌ زن‌ همسایه‌ات‌ و غلامش‌ و كنیزش‌ و گاوش‌ و الاغش‌ و به‌ هیچ‌ چیزی‌ كه‌ از آن‌ همسایۀ تو باشد، طمع‌ مكن‌.»
18  و جمیع‌ قوم‌ رعدها و زبانه‌های‌ آتش‌ و صدای‌ كَرِنّا و كوه‌ را كه‌ پر از دود بود دیدند، و چون‌ قوم‌ این‌ را بدیدند لرزیدند، و از دور بایستادند.
19  و به‌ موسی‌ گفتند: «تو به‌ ما سخن‌ بگو و خواهیم‌ شنید، اما خدا به‌ ما نگوید، مبادا بمیریم‌.»
20  موسی‌ به‌ قوم‌ گفت‌: «مترسید زیرا خدا برای‌ امتحان‌ شما آمده‌ است‌، تا ترس‌ او پیش‌ روی‌ شما باشد و گناه‌ نكنید.»
21  پس‌ قوم‌ از دور ایستادند و موسی‌ به‌ ظلمت‌ غلیظ كه‌ خدا در آن‌ بود، نزدیك‌ آمد.
22  و خداوند به‌ موسی‌ گفت‌: «به‌ بنی‌اسرائیل‌ چنین‌ بگو: شما دیدید كه‌ از آسمان‌ به‌ شما سخن‌ گفتم‌:
23  با من‌ خدایان‌ نقره‌ مسازید و خدایان‌ طلا برای‌ خود مسازید.
24  مذبحی‌ از خاك‌ برای‌ من‌ بساز، و قربانی‌های‌ سوختنی‌ خود و هدایای‌ سلامتی‌خود را از گله‌ و رمۀ خویش‌ بر آن‌ بگذران‌، در هر جایی‌ كه‌ یادگاری‌ برای‌ نام‌ خود سازم‌، نزد تو خواهم‌ آمد، و تو را بركت‌ خواهم‌ داد.
25  و اگر مذبحی‌ از سنگ‌ برای‌ من‌ سازی‌، آن‌ را از سنگهای‌ تراشیده‌ بنا مكن‌، زیرا اگر افزار خود را بر آن‌ بلند كردی‌، آن‌ را نجس‌ خواهی‌ ساخت‌.
26  و بر مذبح‌ من‌ از پله‌ها بالا مرو، مبادا عورَت‌ تو بر آن‌ مكشوف‌ شود.»

 

خروج فصل 19

در ماه‌ سوم‌ از بیرون‌ آمدن‌بنی‌اسرائیل‌ از زمین‌ مصر، در همان‌ روز به‌ صحرای‌ سینا آمدند.
 و از رَفیدیم‌ كوچ‌ كرده‌، به‌ صحرای‌ سینا رسیدند، و در بیابان‌ اردو زدند، و اسرائیل‌ در آنجا در مقابل‌ كوه‌ فرود آمدند.
 و موسی‌ نزد خدا بالا رفت‌، و خداوند از میان‌ كوه‌ او را ندا درداد و گفت‌: «به‌ خاندان‌ یعقوب‌ چنین‌ بگو، و بنی‌اسرائیل‌ را خبر بده‌:
 شما آنچه‌ را كه‌ من‌ به‌ مصریان‌ كردم‌، دیده‌اید، و چگونه‌ شما را بر بالهای‌ عقاب‌ برداشته‌، نزد خود آورده‌ام‌.
 و اكنون‌ اگر آواز مرا فی‌الحقیقه‌ بشنوید، و عهد مرا نگاه‌ دارید، همانا خزانۀ خاص‌ من‌ از جمیع‌ قومها خواهید بود. زیرا كه‌ تمامی‌ جهان‌، از آن‌ من‌ است‌.
 و شما برای‌ من‌ مملكت‌ كَهَنه‌ و امتِ مقدس‌ خواهید بود. این‌ است‌ آن‌ سخنانی‌ كه‌ به‌ بنی‌اسرائیل‌ می‌باید گفت‌.»
 پس‌ موسی‌ آمده‌، مشایخ‌ قوم‌ را خواند، و همۀ این‌ سخنان‌ را كه‌ خداوند او را فرموده‌ بود، بر ایشان‌ اِلقا كرد.
 و تمامی‌ قوم‌ به‌ یك‌ زبان‌ در جواب‌ گفتند: «آنچه‌ خداوند امر فرموده‌ است‌، خواهیم‌ كرد.» و موسی‌ سخنان‌ قوم‌ را باز به‌ خداوند عرض‌ كرد.
 و خداوند به‌ موسی‌ گفت‌: «اینك‌ من‌ در ابرمُظْلِم‌ نزد تو می‌آیم‌، تا هنگامی‌ كه‌ به‌ تو سخن‌ گویم‌ قوم‌ بشنوند، و بر تو نیز همیشه‌ ایمان‌ داشته‌ باشند.» پس‌ موسی‌ سخنان‌ قوم‌ را به‌ خداوند باز گفت‌.
10  خداوند به‌ موسی‌ گفت‌: «نزد قوم‌ برو و ایشان‌ را امروز و فردا تقدیس‌ نما، و ایشان‌ رخت‌ خود را بشویند.
11  و در روز سوم‌ مهیا باشید، زیرا كه‌ در روز سوم‌ خداوند در نظر تمامی‌ قوم‌ بر كوه‌ سینا نازل‌ شود.
12  و حدود برای‌ قوم‌ از هر طرف‌ قرار ده‌، و بگو: باحذر باشید از اینكه‌ به‌ فراز كوه‌ برآیید، یا دامنۀ آن‌ را لمس‌ نمایید، زیرا هر كه‌ كوه‌ را لمس‌ كند، هرآینه‌ كشته‌ شود.
13  دست‌ بر آن‌ گذارده‌ نشود بلكه‌ یا سنگسار شود یا به‌ تیر كشته‌ شود، خواه‌ بهایم‌ باشد خواه‌ انسان‌، زنده‌ نماند. اما چون‌ كَرِنّا نواخته‌ شود، ایشان‌ به‌ كوه‌ برآیند.»
14  پس‌ موسی‌ از كوه‌ نزد قوم‌ فرود آمده‌، قوم‌ را تقدیس‌ نمود و رخت‌ خود را شستند.
15  و به‌ قوم‌ گفت‌: «در روز سوم‌ حاضر باشید، و به‌ زنان‌ نزدیكی‌ منمایید.»
16  و واقع‌ شد در روز سوم‌ به‌ وقت‌ طلوع‌ صبح‌، كه‌ رعدها و برقها و ابر غلیظ‌ بر كوه‌ پدید آمد، و آواز كَرِنّای‌ بسیار سخت‌،بطوری‌ كه‌ تمامی‌ قوم‌ كه‌ در لشكرگاه‌ بودند، بلرزیدند.
17  و موسی‌ قوم‌ را برای‌ ملاقات‌ خدا از لشكرگاه‌ بیرون‌ آورد، و در پایان‌ كوه‌ ایستادند.
18  و تمامی‌ كوه‌ سینا را دود فرو گرفت‌، زیرا خداوند در آتش‌ بر آن‌ نزول‌ كرد، و دودش‌ مثل‌ دود كوره‌ای‌ بالا می‌شد، و تمامی‌ كوه‌ سخت‌ متزلزل‌ گردید.
19  و چون‌ آواز كَرِنّا زیاده‌ و زیاده‌ سخت‌ نواخته‌ می‌شد، موسی‌ سخن‌ گفت‌، و خدا او را به‌ زبان‌ جواب‌ داد.
20  و خداوند بر كوه‌ سینا بر قله‌ كوه‌ نازل‌ شد، و خداوند موسی‌ را به‌ قلۀ كوه‌ خواند، و موسی‌ بالا رفت‌.
21  و خداوند به‌ موسی‌ گفت‌: «پایین‌ برو و قوم‌ را قدغن‌ نما، مبادا نزد خداوند برای‌ نظر كردن‌، از حد تجاوز نمایند، كه‌ بسیاری‌ از ایشان‌ هلاك‌ خواهند شد.
22  و كهنه‌ نیز كه‌ نزد خداوند می‌آیند، خویشتن‌ را تقدیس‌ نمایند، مبادا خداوند بر ایشان‌ هجوم‌ آورد.»
23  موسی‌ به‌ خداوند گفت‌: «قوم‌ نمی‌توانند به‌ فراز كوه‌ سینا آیند، زیرا كه‌ تو ما را قدغن‌ كرده‌، گفته‌ای‌ كوه‌ را حدود قرار ده‌ و آن‌ را تقدیس‌ نما.»
24  خداوند وی‌ را گفت‌: «پایین‌ برو و تو و هارون‌ همراهت‌ برآیید، اما كَهَنه‌ و قوم‌ از حد تجاوز ننمایند، تا نزد خداوند بالا بیایند، مبادا بر ایشان‌ هجوم‌ آورد.»
25  پس‌ موسی‌ نزد قوم‌ فرود شده‌، بدیشان‌ سخن‌ گفت‌.

خروج فصل 18

چون‌ یتْرون‌، كاهن‌ مدیان‌، پدر زن موسی‌، آنچه‌ را كه‌ خدا با موسی‌ و قوم‌ خود، اسرائیل‌ كرده‌ بود شنید كه‌ خداوند چگونه‌ اسرائیل‌ را از مصر بیرون‌ آورده‌ بود،
 آنگاه‌ یترون‌ پدرزن‌ موسی‌، صَفّوره‌، زن‌ موسی‌ را برداشت‌، بعد از آنكه‌ او را پس‌ فرستاده‌ بود.
 و دو پسر او را كه‌ یكی‌ را جرشون‌ نام‌ بود، زیرا گفت‌: «در زمین‌ بیگانه‌ غریب‌ هستم‌،»
 و دیگری‌ را الیعازر نام‌ بود، زیرا گفت‌: «كه‌ خدای‌ پدرم‌ مددكار من‌ بوده‌، مرا از شمشیر فرعون‌ رهانید.»
 پس‌ یترون‌، پدر زن‌ موسی‌، با پسران‌ و زوجه‌اش‌ نزد موسی‌ به‌ صحرا آمدند، در جایی‌ كه‌ او نزد كوه‌ خدا خیمه‌ زده‌ بود.
 و به‌ موسی‌ خبر داد كه‌ من‌ یترون‌، پدر زن‌ تو با زن‌ تو و دو پسرش‌ نزد تو آمده‌ایم‌.
 پس‌ موسی‌ به‌ استقبال‌ پدر زن‌ خود بیرون‌ آمد و او را تعظیم‌ كرده‌، بوسید و سلامتی‌ یكدیگر را پرسیده‌، به‌ خیمه‌ درآمدند.
 و موسی‌ پدر زن‌ خود را از آنچه‌ خداوند به‌ فرعون‌ و مصریان‌ به‌ خاطر اسرائیل‌ كرده‌ بود خبر داد، و از تمامی‌ مشقتی‌ كه‌ در راه‌ بدیشان‌ واقع‌ شده‌، خداوند ایشان‌ را از آن‌ رهانیده‌ بود.
 و یترون‌ شاد گردید، به‌ سبب‌ تمامی‌ احسانی‌ كه‌ خداوند به‌ اسرائیل‌ كرده‌، و ایشان‌ را از دست‌ مصریان‌ رهانیده‌ بود.
10  و یترون‌ گفت‌: «متبارك‌ است‌ خداوند كه‌ شما را از دست‌ مصریان‌ و از دست‌ فرعون‌ خلاصی‌ داده‌ است‌، و قوم‌ خود را از دست‌ مصریان‌ رهانیده‌.
11  الا´ن‌ دانستم‌ كه‌ یهوه‌ از جمیع‌ خدایان‌ بزرگتر است‌، خصوصاً در همان‌ امری‌ كه‌ بر ایشان‌ تكبر می‌كردند.»
12  و یترون‌،پدر زن‌ موسی‌، قربانی سوختنی‌ و ذبایح‌ برای‌ خدا گرفت‌، و هارون‌ و جمیع‌ مشایخ‌ اسرائیل‌ آمدند تا با پدر زن‌ موسی‌ به‌ حضور خدا نان‌ بخورند.
13  بامدادان‌ واقع‌ شد كه‌ موسی‌ برای‌ داوری‌ قوم‌ بنشست‌، و قوم‌ به‌ حضور موسی‌ از صبح‌ تا شام‌ ایستاده‌ بودند.
14  و چون‌ پدر زن‌ موسی‌ آنچه‌ را كه‌ او به‌ قوم‌ می‌كرد دید، گفت‌: «این‌ چه‌ كار است‌ كه‌ تو با قوم‌ می‌نمایی‌؟ چرا تو تنها می‌نشینی‌ و تمامی‌ قوم‌ نزد تو از صبح‌ تا شام‌ می‌ایستند؟»
15  موسی‌ به‌ پدر زن‌ خود گفت‌ كه‌ «قوم‌ نزد من‌ می‌آیند تا از خدا مسألت‌ نمایند.
16  هرگاه‌ ایشان‌ را دعوی‌ شود، نزد من‌ می‌آیند، و میان‌ هر كس‌ و همسایه‌اش‌ داوری‌ می‌كنم‌، و فرایض‌ و شرایع‌ خدا را بدیشان‌ تعلیم‌ می‌دهم‌.»
17  پدر زن‌ موسی‌ به‌ وی‌ گفت‌: «كاری‌ كه‌ تو می‌كنی‌، خوب‌ نیست‌.
18  هرآینه‌ تو و این‌ قوم‌ نیز كه‌ با تو هستند، خسته‌ خواهید شد، زیرا كه‌ این‌ امر برای‌ تو سنگین‌ است‌. تنها این‌ را نمی‌توانی‌ كرد.
19  اكنون‌ سخن‌ مرا بشنو. تو را پند می‌دهم‌ و خدا با تو باد؛ و تو برای‌ قوم‌ به‌ حضور خدا باش‌، و امور ایشان‌ را نزد خدا عرضه‌ دار.
20  و فرایض‌ و شرایع‌ را بدیشان‌ تعلیم‌ ده‌، و طریقی‌ را كه‌ بدان‌ می‌باید رفتار نمود، و عملی‌ را كه‌ می‌باید كرد، بدیشان‌ اعلام‌ نما.
21  و از میان‌ تمامی‌ قوم‌، مردان‌ قابل‌ را كه‌ خداترس‌ و مردان‌ امین‌، كه‌ از رشوت‌ نفرت‌ كنند، جستجو كرده‌، بر ایشان‌ بگمار، تا رؤسای‌ هزاره‌ و رؤسای‌ صده‌ و رؤسای‌ پنجاه‌ و رؤسای‌ ده‌ باشند.
22  تا بر قوم‌ پیوسته‌ داوری‌ نمایند، و هر امر بزرگ‌ را نزد تو بیاورند، و هر امركوچك‌ را خود فیصل‌ دهند. بدین‌ طور بار خود را سبك‌ خواهی‌ كرد، و ایشان‌ با تو متحمل‌ آن‌ خواهند شد.
23  اگر این‌ كار را بكنی‌ و خدا تو را چنین‌ امر فرماید، آنگاه‌ یارای‌ استقامت‌ خواهی‌ داشت‌، و جمیع‌ این‌ قوم‌ نیز به‌ مكان‌ خود به‌ سلامتی‌ خواهند رسید.»
24  پس‌ موسی‌ سخن‌ پدر زن‌ خود را اجابت‌ كرده‌، آنچه‌ او گفته‌ بود به‌ عمل‌ آورد.
25  و موسی‌ مردان‌ قابل‌ از تمامی‌ اسرائیل‌ انتخاب‌ كرده‌، ایشان‌ را رؤسای‌ قوم‌ ساخت‌، رؤسای‌ هزاره‌ و رؤسای‌ صده‌ و رؤسای‌ پنجاه‌ و رؤسای‌ ده‌.
26  و در داوری قوم‌ پیوسته‌ مشغول‌ می‌بودند. هر امر مشكل‌ را نزد موسی‌ می‌آوردند، و هر دعوی‌ كوچك‌ را خود فیصل‌ می‌دادند.
27  و موسی‌ پدر زن‌ خود را رخصت‌ داد و او به‌ ولایت‌ خود رفت‌.

خروج فصل 17

تمامی‌ جماعت‌ بنی‌اسرائیل‌ به حكم‌ خداوند طی‌ منازل‌ كرده‌، از صحرای‌ سین‌ كوچ‌ كردند، و در رفیدیم‌ اردو زدند، و آب‌ نوشیدن‌ برای‌ قوم‌ نبود.
 و قوم‌ با موسی‌ منازعه‌ كرده‌، گفتند: «ما را آب‌ بدهید تا بنوشیم‌.» موسی‌ بدیشان‌ گفت‌: «چرا با من‌ منازعه‌ می‌كنید، و چرا خداوند را امتحان‌ می‌نمایید؟»
 و در آنجا قوم‌ تشنۀ آب‌ بودند، و قوم‌ بر موسی‌ شكایت‌ كرده‌، گفتند: «چرا ما را از مصر بیرون‌ آوردی‌، تا ما و فرزندان‌ و مواشی‌ ما را به‌ تشنگی‌ بكشی‌؟»
 آنگاه‌ موسی‌ نزد خداوند استغاثه‌ نموده‌، گفت‌: «با این‌ قوم‌ چه‌ كنم‌؟ نزدیك‌ است‌ مرا سنگسار كنند.»
 خداوند به‌ موسی‌ گفت‌: «پیش‌ روی‌ قوم‌ برو، و بعضی‌ از مشایخ‌ اسرائیل‌ را با خود بردار، و عصای‌ خود را كه‌ بدان‌ نهر را زدی‌ به‌ دست‌ خود گرفته‌، برو.
 همانا من‌ در آنجا پیش‌ روی‌ تو بر آن‌ صخره‌ای‌ كه‌ در حوریب‌ است‌، می‌ایستم‌، و صخره‌ را خواهی‌ زد تا آب‌ از آن‌ بیرون‌ آید، و قوم‌ بنوشند.» پس‌ موسی‌ به‌ حضور مشایخ‌ اسرائیل‌ چنین‌ كرد.
 و آن‌ موضع‌ را مَسَّه‌ و مَریبه‌ نامید، به‌ سبب‌ منازعۀبنی‌اسرائیل‌، و امتحان‌ كردن‌ ایشان‌ خداوند را، زیرا گفته‌ بودند: «آیا خداوند در میان‌ ما هست‌ یا نه‌؟»
 پس‌ عمالیق‌ آمده‌، در رفیدیم‌ با اسرائیل‌ جنگ‌ كردند.
 و موسی‌ به‌ یوشع‌ گفت‌: «مردان‌ برای‌ ما برگزین‌ و بیرون‌ رفته‌، با عمالیق‌ مقاتله‌ نما، و بامدادان‌ من‌ عصای‌ خدا را به‌ دست‌ گرفته‌، بر قلۀ كوه‌ خواهم‌ ایستاد.»
10  پس‌ یوشع‌ بطوری‌ كه‌ موسی‌ او را امر فرموده‌ بود كرد، تا با عمالیق‌ محاربه‌ كند. و موسی‌ و هارون‌ و حور بر قلۀ كوه‌ برآمدند.
11  و واقع‌ شد كه‌ چون‌ موسی‌ دست‌ خود را برمی‌افراشت‌، اسرائیل‌ غلبه‌ می‌یافتند و چون‌ دست‌ خود را فرو می‌گذاشت‌، عمالیق‌ چیره‌ می‌شدند.
12  و دستهای‌ موسی‌ سنگین‌ شد. پس‌ ایشان‌ سنگی‌ گرفته‌، زیرش‌ نهادند كه‌ بر آن‌ بنشیند. و هارون‌ و حور، یكی‌ از این‌ طرف‌ و دیگری‌ از آن‌ طرف‌، دستهای‌ او را بر می‌داشتند، و دستهایش‌ تا غروب‌ آفتاب‌ برقرار ماند.
13  و یوشع‌، عمالیق‌ و قوم‌ او را به‌ دم‌ شمشیر منهزم‌ ساخت‌.
14  پس‌ خداوند به‌ موسی‌ گفت‌: «این‌ را برای‌ یادگاری‌ در كتاب‌ بنویس‌، و به‌ سمع‌ یوشع‌ برسان‌ كه‌ هرآینه‌ ذكر عمالیق‌ را از زیر آسمان‌ محو خواهم‌ ساخت‌.»
15  و موسی‌ مذبحی‌ بنا كرد و آن‌ را یهوه‌ نِسّی‌ نامید.
16  و گفت‌: «زیرا كه‌ دست‌ بر تخت‌ خداوند است‌، كه‌ خداوند را جنگ‌ با عمالیق‌ نسلاً بعد نسل‌ خواهد بود.»

 

خروج فصل 16

س‌ تمامی‌ جماعت‌ بنی‌اسرائیل‌ از ایلیم‌ كوچ‌ كرده‌، به‌ صحرای‌ سین‌ كه‌ در میان‌ ایلیم‌ و سینا است‌ در روز پانزدهم‌ از ماه‌ دوم‌، بعد از بیرون‌ آمدن‌ ایشان‌ از زمین‌ مصر، رسیدند.
 و تمامی‌ جماعت‌ بنی‌اسرائیل‌ در آن‌ صحرا بر موسی‌ و هارون‌ شكایت‌ كردند.
 و بنی‌اسرائیل‌ بدیشان‌ گفتند: «كاش‌ كه‌ در زمین‌ مصر به‌ دست‌ خداوند مرده‌ بودیم‌، وقتی‌ كه‌ نزد دیگهای‌گوشت‌ می‌نشستیم‌ و نان‌ را سیر می‌خوردیم‌، زیرا كه‌ ما را بدین‌ صحرا بیرون‌ آوردید، تا تمامی‌ این‌ جماعت‌ را به‌ گرسنگی‌ بكشید.»
 آنگاه‌ خداوند به‌ موسی‌ گفت‌: «همانا من‌ نان‌ از آسمان‌ برای‌ شما بارانم‌، و قوم‌ رفته‌، كفایت‌ هر روز را در روزش‌ گیرند، تا ایشان‌ را امتحان‌ كنم‌ كه‌ بر شریعت‌ من‌ رفتار می‌كنند یا نه‌.
 و واقع‌ خواهد شد در روز ششم‌، كه‌ چون‌ آنچه‌ را كه‌ آورده‌ باشند درست‌ نمایند، همانا دوچندان‌ آن‌ خواهد بود كه‌ هر روز برمی‌چیدند.»
 و موسی‌ و هارون‌ به‌ همۀ بنی‌اسرائیل‌ گفتند: «شامگاهان‌ خواهید دانست‌ كه‌ خداوند شما را از زمین‌ مصر بیرون‌ آورده‌ است‌.
 و بامدادان‌ جلال‌ خداوند را خواهید دید، زیرا كه‌ او شكایتی‌ را كه‌ بر خداوند كرده‌اید شنیده‌ است‌، و ما چیستیم‌ كه‌ بر ما شكایت‌ می‌كنید؟»
 و موسی‌ گفت‌: «این‌ خواهد بود چون‌ خداوند ، شامگاه‌ شما را گوشت‌ دهد تا بخورید، و بامداد نان‌، تا سیر شوید، زیرا خداوند شكایتهای‌ شما را كه‌ بر وی‌ كرده‌اید شنیده‌ است‌، و ما چیستیم‌؟ بر ما نی‌، بلكه‌ بر خداوند شكایت‌ نموده‌اید.»
 و موسی‌ به‌ هارون‌ گفت‌: «به‌ تمامی‌ جماعت‌ بنی‌اسرائیل‌ بگو به‌ حضور خداوند نزدیك‌ بیایید، زیرا كه‌ شكایتهای‌ شما را شنیده‌ است‌.»
10  و واقع‌ شد كه‌ چون‌ هارون‌ به‌ تمامی‌ جماعت‌ بنی‌اسرائیل‌ سخن‌ گفت‌، به‌ سوی‌ صحرا نگریستند و اینك‌ جلال‌ خداوند در ابر ظاهر شد.
11  و خداوند موسی‌ را خطاب‌ كرده‌، گفت‌:
12  «شكایتهای‌ بنی‌اسرائیل‌ را شنیده‌ام‌، پس‌ ایشان‌ را خطاب‌ كرده‌، بگو: در عصر گوشت‌خواهید خورد، و بامداد از نان‌ سیر خواهید شد تا بدانید كه‌ من‌ یهوه‌ خدای‌ شما هستم‌.»
13  و واقع‌ شد كه‌ در عصر، سَلوی‌ برآمده‌، لشكرگاه‌ را پوشانیدند، و بامدادان‌ شبنم‌ گرداگرد اردو نشست‌.
14  و چون‌ شبنمی‌ كه‌ نشسته‌ بود برخاست‌، اینك‌ بر روی‌ صحرا چیزی‌ دقیق‌، مدور و خُرد، مثل‌ ژاله‌ بر زمین‌ بود.
15  و چون‌ بنی‌اسرائیل‌ این‌ را دیدند به‌ یكدیگر گفتند كه‌ این‌ منّ است‌، زیرا كه‌ ندانستند چه‌ بود. موسی‌ به‌ ایشان‌ گفت‌: «این‌ آن‌ نان‌ است‌ كه‌ خداوند به‌ شما می‌دهد تا بخورید.
16  این‌ است‌ امری‌ كه‌ خداوند فرموده‌ است‌، كه‌ هر كس‌ به‌ قدر خوراك‌ خود از این‌ بگیرد، یعنی‌ یك‌ عُومَر برای‌ هر نفر به‌ حسب‌ شمارۀ نفوس‌ خویش‌، هر شخص‌ برای‌ كسانی‌ كه‌ در خیمۀ او باشند بگیرد.»
17  پس‌ بنی‌اسرائیل‌ چنین‌ كردند، بعضی‌ زیاد و بعضی‌ كم‌ برچیدند.
18  اما چون‌ به‌ عومر پیمودند، آنكه‌ زیاد برچیده‌ بود، زیاده‌ نداشت‌، و آنكه‌ كم‌ برچیده‌ بود، كم‌ نداشت‌، بلكه‌ هر كس‌ به‌ قدر خوراكش‌ برچیده‌ بود.
19  و موسی‌ بدیشان‌ گفت‌: «زنهار كسی‌ چیزی‌ از این‌ تا صبح‌ نگاه‌ ندارد.»
20  لكن‌ به‌ موسی‌ گوش‌ ندادند، بلكه‌ بعضی‌ چیزی‌ از آن‌ تا صبح‌ نگاه‌ داشتند. و كرمها بهم‌ رسانیده‌، متعفن‌ گردید، و موسی‌ بدیشان‌ خشمناك‌ شد.
21  و هر صبح‌، هر كس‌ به‌ قدر خوراك‌ خود برمی‌چید، و چون‌ آفتاب‌ گرم‌ می‌شد، می‌گداخت‌.
22  و واقع‌ شد در روز ششم‌ كه‌ نان‌ مضاعف‌، یعنی‌ برای‌ هر نفری‌ دو عومر برچیدند. پس‌ همۀ رؤسای‌ جماعت‌ آمده‌، موسی‌ را خبر دادند.
23  او بدیشان‌ گفت‌: «این‌ است‌ آنچه‌ خداوند گفت‌، كه‌ فردا آرامی‌ است‌، و سَبَّتِ مقدسِ خداوند . پس‌ آنچه‌ بر آتش‌ باید پخت‌ بپزید، و آنچه‌ در آب‌ باید جوشانید بجوشانید، و آنچه‌ باقی‌ باشد، برای‌ خود ذخیره‌ كرده‌، بجهت‌ صبح‌ نگاه‌ دارید.»
24  پس‌ آن‌ را تا صبح‌ ذخیره‌ كردند، چنانكه‌ موسی‌ فرموده‌ بود، و نه‌ متعفن‌ گردید و نه‌ كرم‌ در آن‌ پیدا شد.
25  و موسی‌ گفت‌: «امروز این‌ را بخورید زیرا كه‌ امروز سَبَّت‌ خداوند است‌، و در این‌ روز آن‌ را در صحرا نخواهید یافت‌.
26  شش‌ روز آن‌ را برچینید، و روز هفتمین‌، سَبَّت‌ است‌. در آن‌ نخواهد بود.»
27  و واقع‌ شد كه‌ در روز هفتم‌، بعضی‌ از قوم‌ برای‌ برچیدن‌ بیرون‌ رفتند، اما نیافتند.
28  و خداوند به‌ موسی‌ گفت‌: «تا به‌ كی‌ از نگاه‌ داشتن‌ وصایا و شریعت‌ من‌ ابا می‌نمایید؟
29  ببینید چونكه‌ خداوند سَبَّت‌ را به‌ شما بخشیده‌ است‌، از این‌ سبب‌ در روز ششم‌، نانِ دو روز را به‌ شما می‌دهد، پس‌ هر كس‌ در جای‌ خود بنشیند و در روز هفتم‌ هیچ‌ كس‌ از مكانش‌ بیرون‌ نرود.»
30  پس‌ قوم‌ در روز هفتمین‌ آرام‌ گرفتند.
31  و خاندان‌ اسرائیل‌ آن‌ را منّ نامیدند، و آن‌ مثل‌ تخم‌ گشنیز سفید بود، و طعمش‌ مثل‌ قرصهای‌ عسلی‌.
32  و موسی‌ گفت‌: «این‌ امری‌ است‌ كه‌ خداوند فرموده‌ است‌ كه‌ عومری‌ از آن‌ پر كنی‌، تا در نسلهای‌ شما نگاه‌ داشته‌ شود، تا آن‌ نان‌ را ببینند كه‌ در صحرا، وقتی‌ كه‌ شما را از زمین‌ مصر بیرون‌ آوردم‌، آن‌ را به‌ شما خورانیدم‌.»
33  پس‌ موسی‌ به‌ هارون‌ گفت‌: «ظرفی‌ بگیر، و عومری‌ پر از منّ در آن‌ بنه‌ و آن‌ را به‌ حضور خداوند بگذار، تا در نسلهای‌ شما نگاه‌ داشته‌شود.»
34  چنانكه‌ خداوند به‌ موسی‌ امر فرموده‌ بود، همچنان‌ هارون‌ آن‌ را پیش‌ (تابوت‌) شهادت‌ گذاشت‌ تا نگاه‌ داشته‌ شود.
35  و بنی‌اسرائیل‌ مدت‌ چهل‌ سال‌ منّ را می‌خوردند، تا به‌ زمین‌ آباد رسیدند، یعنی‌ تا به‌ سرحد زمین‌ كنعان‌ داخل‌ شدند، خوراك‌ ایشان‌ منّ بود.
36  و اما عومر، ده‌ یك‌ ایفه‌ است‌.

 

خروج فصل 15

نگاه‌ موسی‌ و بنی‌اسرائیل‌ این‌ سرود را برای‌ خداوند سراییده‌، گفتند كه‌: «یهوه‌ را سرود می‌خوانم‌ زیرا كه‌ با جلال‌ مظفر شده‌ است‌. اسب‌ و سوارش‌ را به‌ دریا انداخت‌.
 خداوند قوت‌ و تسبیح‌ من‌ است‌. و او نجات‌ من‌ گردیده‌ است‌. این‌ خدای‌ من‌ است‌، پس‌ او را تمجید می‌كنم‌. خدای‌ پدر من‌ است‌، پس‌ او را متعال‌ می‌خوانم‌.
 خداوند مرد جنگی‌ است‌. نام‌ او یهوه‌ است‌.
 ارابه‌ها و لشكر فرعون‌ را به‌ دریا انداخت‌. مبارزان‌ برگزیدۀ او در دریای‌ قلزم‌ غرق‌ شدند.
 لُجّه‌ها ایشان‌ را پوشانید. مثل‌ سنگ‌ به‌ ژرفیها فرو رفتند.
 دست‌ راست‌ تو ای‌ خداوند ، به‌ قوت‌ جلیل‌ گردیده‌. دست‌ راست‌ تو ای‌ خداوند ، دشمن‌ را خرد شكسته‌ است‌،
 و به‌ كثرت‌ جلال‌ خود خصمان‌ را منهدم‌ ساخته‌ای‌. غضب‌ خود را فرستاده‌، ایشان‌ را چون‌ خاشاك‌ سوزانیده‌ای‌،
 و به‌ نَفْخِۀ بینی‌ تو آبها فراهم‌ گردید. و موجها مثل‌ توده‌ بایستاد و لجه‌ها در میان‌ دریا منجمد گردید.
 دشمن‌ گفت‌ تعاقب‌ می‌كنم‌ و ایشان‌ را فرو می‌گیرم‌، و غارت‌ را تقسیم‌ كرده‌، جانم‌ از ایشان‌ سیر خواهد شد. شمشیر خود را كشیده‌، دست‌ من‌ ایشان‌ را هلاك‌ خواهد ساخت‌،
10  و چون‌ به‌ نفخۀ خود دمیدی‌، دریا ایشان‌ را پوشانید. مثل‌ سرب‌ در آبهای‌ زورآور غرق‌ شدند.
11  كیست‌ مانند تو ای‌ خداوند در میان‌ خدایان‌؟ كیست‌ مانند تو جلیل‌ در قدوسیت‌؟ تو مهیب‌ هستی‌ در تسبیح‌ خود و صانع‌ عجایب‌!
12  چون‌ دست‌ راست‌ خود را دراز كردی‌، زمین‌ ایشان‌ را فرو برد.
13  این‌ قومِ خویش‌ را كه‌ فدیه‌ دادی‌، به‌ رحمانیت‌ خود، رهبری‌ نمودی‌. ایشان‌ را به‌ قوت‌ خویش‌ به‌ سوی‌ مسكن‌ قدس‌ خود هدایت‌ كردی‌.
14  امتها چون‌ شنیدند، مضطرب‌ گردیدند. لرزه‌ بر سكنۀ فلسطین‌ مستولی‌ گردید.
15  آنگاه‌ امرای‌ ادوم‌ در حیرت‌ افتادند. و اكابر موآب‌ را لرزه‌ فرو گرفت‌، و جمیع‌ سكنۀ كنعان‌ گداخته‌ گردیدند.
16  ترس‌ و هراس‌، ایشان‌ را فروگرفت‌. از بزرگی‌ بازوی‌ تو مثل‌ سنگ‌ ساكت‌ شدند، تا قوم‌ تو ای‌ خداوند عبور كنند، تا این‌ قومی‌ كه‌ تو خریده‌ای‌، عبور كنند.
17  ایشان‌ را داخل‌ ساخته‌، در جبل‌ میراث‌ خود غرس‌ خواهی‌ كرد، به‌ مكانی‌ كه‌ تو ای‌ خداوند مسكن‌ خود ساخته‌ای‌، یعنی‌ آن‌ مقام‌ مقدسی‌ كه‌ دستهای‌ تو ای‌ خداوند مستحكم‌ كرده‌ است‌.
18  خداوند سلطنت‌ خواهد كرد تا ابدالا´باد.»
19  زیرا كه‌ اسبهای‌ فرعون‌ با ارابه‌ها و سوارانش‌ به‌ دریا درآمدند، و خداوند آب‌ دریا را بر ایشان‌ برگردانید. اما بنی‌اسرائیل‌ از میان‌ دریا به‌ خشكی‌ رفتند.
20  و مریمِ نبیه‌، خواهر هارون‌، دف‌ را به‌ دست‌ خود گرفته‌، و همۀ زنان‌ از عقب‌ وی‌ دفها گرفته‌، رقص‌ كنان‌ بیرون‌ آمدند.
21  پس‌ مریم‌ در جواب‌ ایشان‌ گفت‌: « خداوند را بسرایید، زیرا كه‌ با جلال‌مظفر شده‌ است‌؛ اسب‌ و سوارش‌ را به‌ دریا انداخت‌.»
22  پس‌ موسی‌ اسرائیل‌ را از بحر قلزم‌ كوچانید، و به‌ صحرای‌ شور آمدند، و سه‌ روز در صحرا می‌رفتند و آب‌ نیافتند.
23  پس‌ به‌ مارّه‌ رسیدند، و از آب‌ مارّه‌ نتوانستند نوشید زیرا كه‌ تلخ‌ بود. از این‌ سبب‌، آن‌ را ماره‌ نامیدند.
24  و قوم‌ بر موسی‌ شكایت‌ كرده‌، گفتند: «چه‌ بنوشیم‌؟»
25  چون‌ نزد خداوند استغاثه‌ كرد، خداوند درختی‌ بدو نشان‌ داد، پس‌ آن‌ را به‌ آب‌ انداخت‌ و آب‌ شیرین‌ گردید. و در آنجا فریضه‌ای‌ و شریعتی‌ برای‌ ایشان‌ قرار داد، و در آنجا ایشان‌ را امتحان‌ كرد.
26  و گفت‌: «هرآینه‌ اگر قول‌ یهوه‌، خدای‌ خود را بشنوی‌، و آنچه‌ را در نظر او راست‌ است‌ بجا آوری‌، و احكام‌ او را بشنوی‌، و تمامی‌ فرایض‌ او را نگاه‌ داری‌، همانا هیچ‌ یك‌ از همۀ مرضهایی‌ را كه‌ بر مصریان‌ آورده‌ام‌ بر تو نیاورم‌، زیرا كه‌ من‌ یهوه‌، شفا دهندۀ تو هستم‌.»
27  پس‌ به‌ ایلیم‌ آمدند، و در آنجا دوازده‌ چشمۀ آب‌ و هفتاد درخت‌ خرما بود، و در آنجا نزد آب‌ خیمه‌ زدند.

 

درپناه مسیح