بایگانی برچسب: s

نکات مسیحیت 23:

شخص ایماندار، دراثر عادل شمرده شدن در سه چیز فخر و شادی می کند.

1: نخست آنکه به ((امید جلال خداوند)) فخر و شادی می کند (رومیان ۵ :۲)، جلالی که در آینده، به هنگام ظهور مسیح و کامل شدن نجات ایماندار، متجلی خواهد شد.

2: او در مصیبت ها و آزمایشهای زمان حاضر شادی می کند (رومیان ۵ :۳) که باعث می شود او در صبر و تحمل و صفاتی که امید او را تقویت میکند رشد کند (رومیان ۵ :۴).

3: او در خودِ خدا فخر و شادی می کند (رومیان ۵ :۴).

 اکنون زندگی کن
شخصی بود که همیشه خود را برای اشتباهات گذشته‌اش شماتت می‌کرد. یکروز چنان غم و یأس او را فرو گرفت که دیگر حتی رمق دعا نیز در او باقی نماند. اینبار نیز خود را با این جمله محکوم می‌کرد: ‘اگر کمی پشتکار داشتم‌، چقدر زندگیم تغییر می‌کرد…’. آنگاه نجوایی از درون شنید که به او می‌گفت‌: ‘الان آن کاری را انجام بده که اگر پشتکار داشتی انجام می‌دادی و همه چیز خوب خواهد شد’. پس از آن دیگر با یادآوری دردناک گذشته خود را ناتوان نمی‌ساخت‌. دیگر در پی آن نبود تا با تجزیه و تحلیل گذشته‌، برای فرصتهای از دست رفته افسوس بخورد. او دریافت که باید برای ‘اکنون‌’ زندگی کند تا بتواند اراده خدا را انجام دهد.

 جذابیت

اگر می خواهی شخصیت گیرایی داشته باشی
نباید کاری کنی که دیگران از تو خوششان بیاید
بلکه باید کاری کنی که آنها نسبت به خودشان احساس بهتری داشته باشند…

 نقاش ﻣﺸﻬﻮﺭﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﻧﻘﺎﺷﯽﺍﺵ ﺑﻮﺩ.
ﺁﻥ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺑﻄﻮﺭ ﺑﺎﻭﺭﻧﮑﺮﺩﻧﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ…
ﻧﻘﺎﺵ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﻏﺮﻕ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﻧﺎﺷﯽ ﺍﺯ ﻧﻘﺎﺷﯽﺍﺵ ﺑﻮﺩ، ﮐﻪ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ،
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺁﻥ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺭﺍ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﻣﯽﮐﺮﺩ،
ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻡ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﻋﻘﺐ ﺭﻓﺖ…
ﻧﻘﺎﺵ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻋﻘﺐ ﺭﻓﺘﻦ، ﭘﺸﺘﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﺮﺩ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻗﺪﻡ ﺑﻪ ﻟﺒﻪ ﭘﺮﺗﮕﺎﻩ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ ﺑﻠﻨﺪﺵ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺭﺩ…
ﺷﺨﺼﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻧﻘﺎﺵ ﭼﻪ ﻣﯽﮐﻨﺪ، ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺰﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﻣﻤﮑﻦ ﺑﻮﺩ ﻧﻘﺎﺵ ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﺗﺮﺱ ﻏﺎﻓﻠﮕﯿﺮ ﺷﻮﺩ ﻭ ﯾﮏ ﻗﺪﻡ ﺑﻪ
ﻋﻘﺐ ﺑﺮﻭﺩ ﻭ ﻧﺎﺑﻮﺩ ﺷﻮﺩ…
ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﻗﻠﻤﻮﯾﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﺍ ﺧﻂ ﺧﻄﯽ ﮐﺮﺩ!!!
ﻧﻘﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ، ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ﻭ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺟﻠﻮ ﺁﻣﺪ،
ﺗﺎ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺑﺰﻧﺪ؛
ﺍﻣﺎ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺗﻤﺎﻡ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺷﺎﻫﺪﺵ ﺑﻮﺩ، ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺳﻘﻮﻁ ﺑﻮﺩ.

ﺑﺮﺍﺳﺘﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﺁﯾﻨﺪﻩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎ ﺗﺮﺳﯿﻢ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ،
ﺍﻣﺎ ﮔﻮﯾﺎ ﺧﺎﻟﻖ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ ﭼﻪ ﺧﻄﺮﯼ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﺎﺳﺖ ﻭ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﯽﮐﻨﺪ…
ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺮ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ؛
ﺍﻣﺎ ﯾﮏ ﻣﻄﻠﺐ ﺭﺍ ﻫﺮﮔﺰ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻨﯿﻢ:
ﺧﺎﻟﻖ ﻫﺴﺘﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﻤﺎﻥ ﻣﻬﯿﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.

 پیش از اینکه بگویید که می خوام مانند مسیح رفتار کنم و او را به عنوان نمونه دنبال نمایم.

نخست او را به عنوان هدیه بپذیرید.
هدیه ای که خدا به شما بخشیده است.
در غیراینصورت از مسیح، موسی خواهید ساخت و از انجیل، شریعت

– مارتین لوتر

 عیسی مسیح رو دارم از کَس ترسی ندارم
 یه عمره که در به در دنبال او می گشتم
 تو شاه آسمونی خدای رو زمینی
 برای قلب خسته پناه آخرینی
 بی تو شفا نمیشه، درد ها دوا نمیشه
 دلها تا دنیا دنیاست از تو جدا نمیشه

پیدایش فصل ۲۵:

فرزندان دیگر ابراهیم
ابراهیم ‌با زن‌ دیگری به‌ نام‌ قطوره‌ ازدواج ‌كرد. او زمران‌، یُقشان‌، مدان‌، مدیان‌، ایشباک‌ و شوآ را به دنیا آورد یقشان‌، پدر شبا و دِدان ‌بود. آشوریم‌، لتوشیم‌، لئومیم‌ از نسل‌ دِدان ‌بودند. عیفا، عیفَر، حنوک، ابیداع و الداعه فرزندان‌ مدیان‌ بودند. همهٔ اینها فرزندان ‌قطوره‌ بودند. ابراهیم‌ تمام ‌دارایی خود را به ‌اسحاق‌ بخشید. ولی در زمان‌ حیات‌ خود هدایایی هم‌ به ‌پسرهایی كه ‌از زنهای دیگر خود داشت‌، داد و آنها را از پیش‌ اسحاق ‌بیرون‌ كرد و به‌ طرف ‌سرزمین‌ مشرق ‌فرستاد.

فوت ابراهیم
ابراهیم ‌در سن ‌صد و هفتاد و پنج ‌سالگی در حالی كه ‌كاملاً پیر شده‌ بود، وفات‌ یافت ‌و به ‌نزد اجداد خود رفت‌. پسران‌ او اسحاق ‌و اسماعیل ‌او را در آرامگاه‌ مكفیله‌ در مزرعهٔ مشرق ‌ممری كه‌ متعلّق‌ به‌ عفرون‌ پسر سوحار حِتّی بود، دفن‌ كردند. این‌ همان ‌مزرعه‌ای بود كه ‌ابراهیم‌ از حِتّیان خریده‌ بود. ابراهیم ‌و زنش ‌سارا هر دو در آنجا دفن ‌شدند. بعد از وفات ‌ابراهیم‌، خدا پسر او، اسحاق‌ را بركت‌ داد. او نزدیک‌ چاه «خدای زنده‌ و بینا» زندگی می‌كرد.

فرزندان اسماعیل
پسران‌ اسماعیل‌-کسی‌که ‌هاجر، كنیز مصری سارا، برای ابراهیم به دنیا آورده‌ بود- به ‌ترتیب ‌تولّدشان‌ عبارت‌ بودند از: نبایوت‌، قیدار، اَدَبئیل‌، مبسام‌، مشماع، دومه، مسا، حداد، تیما، یطور، نافیش ‌و قِدمَه. اینها نیاکان ‌دوازده‌ امیر بودند و نام‌ هریک ‌به ‌قبیله ‌و دهات‌ و اردو‌گاه‌ ایشان‌ داده‌ شد. اسماعیل‌ صد و سی و هفت ‌ساله ‌بود كه‌ مرد و به‌ نزد اجداد خود رفت‌. فرزندان‌ اسماعیل‌ در سرزمینی بین ‌حویله‌ و شور، در مشرق ‌مصر، در راه‌ آشور زندگی می‌كردند و از فرزندان‌ دیگر ابراهیم‌ جدا بودند.

تولد عیسو و یعقوب
این است ‌داستان زندگی ‌اسحاق‌ پسر ابراهیم‌. اسحاق ‌چهل‌ ساله ‌بود كه ‌با ربكا دختر بتوئیل (اَرامی از اهالی بین‌النهرین‌) و خواهر لابان ‌ازدواج‌ كرد. چون ‌ربكا فرزندی نداشت‌، اسحاق‌ نزد خداوند دعا كرد. خداوند دعای او را مستجاب ‌فرمود و ربكا آبستن‌ شد. ربكا دوقلو آبستن‌ شده ‌بود. قبل ‌از اینکه ‌بچّه‌ها به دنیا بیایند در شكم ‌مادرشان‌ برضد یكدیگر دست ‌و پا می‌زدند. ربكا گفت‌: «چرا باید چنین‌ چیزی برای من‌ اتّفاق بیفتد؟» پس ‌رفت‌ تا از خداوند بپرسد. خداوند به ‌او فرمود: «دو ملّت ‌در شكم ‌تو می‌باشند. تو دو قوم را‌، كه‌ رقیب ‌یكدیگرند، به ‌دنیا می‌آوری‌. یكی از دیگری قویتر خواهد بود و برادر بزرگ خادم برادر كوچک خواهد بود.» وقت‌ زاییدن او رسید. او دو پسر به دنیا آورد. اولی سرخ‌رنگ‌ و پوستش‌ مانند پوستین‌، پُر از مو بود. اسم ‌او را عیسو گذاشتند. دوّمی وقتی به دنیا آمد، پاشنهٔ عیسو را محكم ‌گرفته ‌بود. اسم‌ او را یعقوب ‌گذاشتند. اسحاق ‌در موقع ‌تولّد این‌ پسرها شصت‌ ساله ‌بود.

عیسو حق نخستزادگی خود را می فروشد
پسرها بزرگ‌ شدند. عیسو شكارچی ماهری شد و صحرا را دوست ‌می‌داشت‌، ولی یعقوب‌ مرد آرامی بود كه‌ در خانه می‌ماند. اسحاق ‌عیسو را بیشتر دوست ‌می‌داشت ‌چونكه ‌از حیواناتی كه‌ او شكار می‌كرد می‌خورد، امّا ربكا یعقوب‌ را بیشتر دوست‌ می‌داشت‌. یک‌ روز وقتی یعقوب ‌مشغول‌ پختن‌ آش ‌بود، عیسو از شكار آمد و گرسنه ‌بود. او به ‌یعقوب ‌گفت‌: «نزدیک ‌است‌ از گرسنگی بمیرم‌. مقداری از آن‌ آش ‌قرمز به‌ من ‌بده‌.» (به‌ همین ‌دلیل‌ است كه ‌به ‌او «اَدوم» یعنی قرمز می‌گویند.) یعقوب ‌به ‌او گفت‌: «به‌ این ‌شرط ‌از این‌ آش ‌به ‌تو می‌دهم ‌كه ‌تو حق ‌نخستزادگی خود را به ‌من ‌بدهی‌.» عیسو گفت‌: «بسیار خوب‌، چیزی نمانده‌ كه ‌از گرسنگی بمیرم‌. حق‌ نخستزادگی چه ‌فایده‌ای برای من‌ دارد؟» یعقوب گفت‌: «اول ‌برای من‌ قسم‌ بخور كه ‌حق‌ خود را به ‌من‌ دادی.» عیسو قسم‌ خورد و حق ‌نخستزادگی خود را به ‌یعقوب ‌داد. بعد از آن‌ یعقوب ‌مقداری آش‌ عدس ‌و نان‌ به ‌او داد. او خورد و نوشید و بلند شد و رفت‌. عیسو برای نخستزادگی خود بیشتر از این ‌ارزش ‌قایل ‌نشد.
پیدایش 25:1 – 34 TPV

نکات مسیحیت 21

حيات جاودانی،
حياتي روحاني است كه پاياني ندارد. به محض اين كه فردي به عيسي مسيح ايمان آورد و تولد تازه يابد، حيات جاودانی نيز آغاز مي شود ( يوحنا ٣ ايات ٣ و ٥). حيات جاودانی بخش مهمي از نجات ماست

 ﺑﺮﺍﯼ “ﺁﺩﻣــــــــﻬﺎ”
ﭼﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻋﺰﯾــــــــــﺰﺗﺮﻧﺪ
ﭼﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺩوﺳﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺧـــــﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺧــــــــــﻮﺏ ﺑﺴﺎﺯ ..
ﺁﻧﻘــــــــــﺪﺭ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺵ
ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻮﺩ ﮔﺬﺍﺷﺘــــــــــﯽﻭ ﺭﻓــــــــــﺘﯽ
ﺩﺭ “ﮐﻨﺞ ﻗﻠﺒﺸــــــــــﺎﻥ” ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺎﺷﺪ ..
ﺗﺎ ﻫﺮﺯﮔﺎﻫﯽ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ: “ﮐــــــــــﺎﺵ ﺑــــــــــﻮﺩ”
ﻫﺮﺯﮔﺎﻫﯽ ﺩﺳﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﻨﻨـــــﺪ ﻭ ﺑﺨــــــــــﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑـــــﺎﺷﯽ
ﻫﺮﺯﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﺘﻨـــــﮓ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺷﻮﻧﺪ ..
ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ “ﺳﺨــــــــــﺖ” ﺍﺳﺖ …
ﻭﻟــــــــــﯽ …
ﺗﻮ ﺧــــــــــﻮﺏ ﺑﺎش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

توبه یعنی تغییر فکر،که در نتیجه منجر به تغییر نوع زندگی ما می شود.

در هر موقعیتی که هستی، آنجا که خسته ای و احساس می کنی اسیر شدی و زندگی دیگر معنایی ندارد،

یک لحظه بایست و بگو ای خدا من ناتوانم،
بسوی تو برمی گردم،
شکر که در مسیح نجاتم را فراهم ساختی.
با ایمان می پذیرم.

 اسم مرد باجگیر چه بود: متی یا لاوی؟
یکی از سوالات بسياري از عزيزان اين است که چرا نام مرد باجگیر در اناجیل متفاوت است:
متی (انجیل متی فصل ۹ آیه ۹) و لاوی (مرقس فصل ۲ آیه ۱۴،
لوقا فصل ۵ آیه ۲۷)؟
اسامی متی و لاوی متعلق به یک شخص است.
“متی” یک نام یونانی است که در زبان عبری “لاوی” نامیده می شود.
از آن جا که متی باجگیر (مامور مالیات) بود و برای رومی ها که زبان شان یونانی بود، کار می کرد، او را “متی” می نامیدند.
اما وقتی متی با یهودیان در ارتباط بود، او را “لاوی” صدا می زدند.
در مثال دیگر پطرس، شمعون نامیده می شود (متی فصل ۱۶ آیه ۱۶).

معني هللويا چيست ؟
واژه هللويا در زبان عبري (הללו יה)‏ می‌باشد
این لفظ از دو واژه «آله‌لو» و «یاه» تشکیل شده است و به معنای «ستایش باد یهوه» است. این لفظ در کتاب مقدس عبری ۲۴ بار در کتاب مزامیر به کار رفته است (مزامیر ۱۱۱ تا ۱۱۷ و ۱۴۵ تا ۱۵۰). مسیحیان به عنوان ستایشی لذت بخش از خدا، از این کلمه استفاده می‌کنند. ولی در واقع معنی هله‌لویا (خداوند منزّه است) می باشد.

خداوندا آرامم کن
همان گونه که دریا را پس از هر طوفانی

راهنمایم باش
که در این چرخ و فلک روزگار بد جور سرگیجه گرفته ام

ایمانم راقوی کن
که تو را در تنهایی ام گم نکنم

خداوندا
من فراموش کارم
اگر گاهی یا لحظه ای فراموشت کردم
تو هیچ وقت فراموشم نکن.

چرا خدا به ابراهیم گفت که پسرت را قربانی کن؟

در حالی که در شریعت (لاویان فصل هجدهم آیه بیست و یکم و فصل بیستم آیه دوم) می خوانیم که او قربانی انسان را ممنوع اعلان کرد؟

در ابتدا باید توجه کنیم که در کتاب پیدایش فصل بیست و دوم آیه اول چنین نوشته شده:”خدا ابراهیم را امتحان کرد”. امتحان خدا بدین معنا است که ما فرصت یابیم تا محبت والای خود را به خدا اثبات کنیم و به سطح اخلاقی و روحانی رفیع تری نائل آییم.

هدف خدا این نبود که اسحاق قربانی شود، همان طور که کتاب پیدایش توضیح داده است که خداوند مانع از قربانی شدن فرزند ابراهیم شد. با این توصیف، یا ابراهیم نافرمانی می کرد و اسحاق هرگز قربانی نمی شد و یا همان طور که متن کتاب پیدایش را خوانده ایم ابراهیم آماده قربانی پسرش بود، ولی خدا مانع گردید.

امتحان ابراهیم به سه دلیل یعنی حیطه تضاد، مخصوصا سخت بود:

یک. تضاد میان محبت ابراهیم به پسرش و محبت نسبت به خدا. به عبارت دیگر، میل به حفظ اسحاق و میل به اطاعت از خدا. محبت ابراهیم به پسرش عمیق بود، زیرا مدت طولانی انتظار تولد پسر را تحمل کرده بود. خدا این دلبستگی ابراهیم به اسحاق را در آیه دوم با کاربرد ضمایر شخصی مورد تاکید قرار می دهد: “پسر خود را که یگانه توست و او را دوست می داری یعنی اسحاق را بردار” عمق محبت پدری، اندوه از دست دادن و دشواری اطاعت را عمیق کرده بود.

دو. تضاد ظاهری میان شفقت خدا و تقاضایش را نشان می دهد. خدا چگونه می توانست به پدری حکم کند که پسرش را بکشد، در حالی که چنین عملی مخالف هر نوع اصلی است که او مقرر نموده است؟ پاسخ را در آنچه که رخ داد می یابیم. نجات اسحاق از همان ابتدا بخشی از نقشه خدا بود. آنچه که خدا می خواست قربانی جسمی نبود، بلکه قربانی روحانی بود.

او خواهان رضایت ابراهیم در باز پس گرداندن با ارزش ترین چیزی که خداوند به او عطا کرده بود، یعنی پسر محبوبش به خدا بود. در واقع، نجات اسحاق برای همیشه به یهودیان می فهماند که خدا قربانی های انسانی نمی خواهد.

سه. این حکم، از این لحاظ برای ابراهیم دردآور بود که ظاهرا خدا عهد را باطل کرده و وعده خدا مبنی بر “توسط اسحاق است که تو صاحب نسلی می شوی که وعده اش را به تو دادم”(پیدایش فصل بیست و یکم آیه دوازدهم)، غیر ممکن می ساخت. هیچ توضیحی به ابراهیم اندوهگین داده نمی شود و او برای منطقش، هیچ تکیه گاهی نداشت. تنها ایمان به حکمت و شفقت خدا او را تقویت می کرد.

خدا به ابراهیم دستور داد که به یکی از کوه های منطقه موریا برود و اسحاق را قربانی نماید. ابراهیم نمی دانست که ناحیه موریا مشتمل است بر کوهستان های اطراف اورشلیم که شامل کوه موریا و جلجتا می باشد. موریا در واقع تجسم نبوتی جلجتا بود.

کارد بالا رفته بود تا در قلب اسحاق فرو رود. در این هنگام، و تنها در این هنگام خدا مداخله کرده، ابراهیم را باز داشت. بیشتر از این ضرورت نداشت، زیرا ابراهیم از نظر روحانی، پسرش را به طور کامل قربانی کرده بود. ایمان ابراهیم از سوی خدا پذیرفته شد: “الان دانستم که تو از خدا می ترسی، چون که پسر یگانه خود را از من دریغ نداشتی” (پیدایش فصل بیست و دوم آیه دوازدهم).

با این توصیف، پدر آسمانی ما پسرش را قربانی کرد تا بدین ترتیب نجات یابیم. خدا نگذاشت ابراهیم پسرش را قربانی کند، در حالی که پسر خود عیسی را از مردن بر صلیب نرهاند. اگر عیسی نمرده بود، بقیه انسان ها هلاک می شدند. خدا یگانه پسرش را فرستاد تا برای ما بمیرد تا ما از زندگی جاویدان بهره مند شویم.

در دوران باستان، قربانی کردن کودکان برای بت ها، عملی رایج بود. مثلا عمونی ها برای خدای ملی خود، یعنی مولک، اطفال را قربانی می کردند و این کار جزء فرایض دینی شان بود. این کار را بهترین هدیه می دانستند که می توانست موجب رفع بلا یا فرو نشستن خشم خدایان شود. اما خدا صریحا اعلان کرد که این عمل، زشت و نفرت انگیز است و اکیدا ممنوع می باشد، زیرا:

یک.قتل است و از این رو بر خلاف شریعت خدا

دو. نابودی رقت انگیز یک انسان است

سه. به آیین پرستش بت ها مربوط می شود.

چرا مسیحیت را بر گزیدم؟

1- خدای مسیحیت خدای نجات دهنده است :
تنها در مسیحیت به نجات از گناه ، جهنم و شيطان تاکيد خاصی وجود دارد و عملا چنين نجاتی بوسیله خون عیسی مسیح خداوند اتفاق می افتد ، تنها مسیحیان دارای تولد تازه هستند که مطمئنند 100 % به بهشت می روند و در اين شادی زندگی می کنند.

2-خدای مسیحیت خدای زنده است :
یعنی خدای که می بیند ، می شنود ، حرف می زند ، معجزه می کند و حضور او را می توان حس کرد. خدای مسیحیت را صرفا نمی توان در کتب و با فلسفه و عقل شناخت ، او خدای واقعی است و خود را همانطور که هست به دنیا می شناساند.

3- شخصیت بی نظیر و غیر قابل مقایسه عیسی مسیح دلیلی است بر مسیحی بودن تمام مسیحیان. (پیشنهاد می شود انجیل عیسی مسیح خوانده شود و یا فیلم زندگی “عیسی مسیح” دیده شود و با شخصیت بی نظير و استثنایی عیسی مسیح آشنا شويد.)

4-حضور روح القدس در درون مومنین و کار وی در کلیسا و دنیا دلیلی است بر مسیحی بودن تمام مسیحیان.

5- محبت خدا در صلیب عیسی مسیح ، پدر بودن خدا ، بخشنده و امرزنده بودن خدا ، مفهوم فیض و رحمت و …. دلیلی دیگری است بر مسیحی بودن.

6- دلایل علمی ، باستانشناسی ، تاریخی و تحقق پیشگویهای عهد عتیق و عهد جدید دلیل محکمی است بر حقانیت کتاب مقدس (تورات و انجیل) و مسیحیت

7- تجارب شخصی شامل عوض شدن و دگرگون شدن ملیونها انسان گناهکار ، شفای هزاران مریض ، ايمان استوار ملیونها شهيد و جفا دیده مسیحی ، پری روح القدس و عطایای ملیونها مسیحی ، و ملیونها شهادت از کارهای خدا در نام مسیح و با ایمان مسیحی همه و همه گواه دیگری بر حقانیت مسیحیت می باشد.
8- تاثيرات مثبتی که مسیحیت بر دنیا ، خط و زبانها ، تمدنها ، پیشرفتها ، حقوق زنان و کودکان ، مریضان و …. گذاشته است دلیلی دیگری بر برتری مسیحیت می باشد.

خلاصه:
من هیچ کس را نمی شناسم که مسیح را بشناسد و از حقانیت مسیحیت اطمینان نداشته باشد .
در پایان به شما توصیه می کنم از اینترنت با جستجوی “چرا مسیحی هستم”و “شهادتهای مسیحی” و ملاحظه دلایل هزاران نفر مسیحی شده از طریق ماهواره بیشتر و بهتر می توانید بر حقانیت و برتری مسیحیت پی ببرید.

آیا انجیل برنابا، یک انجیل واقعی است؟

قسمت هفتم 

تناقض با اسلام 
قرآن از مسلمانان می‌خواهد که به کتاب‌هایی که خدا به موسی و داود و عیسی و سایر انبیا داده ایمان داشته باشند. طبق تعالیم اسلامی، این کتاب‌ها به هیچ طریقی نباید با یکدیگر تناقض داشته باشند. مسلمانان بر این عقیده‌اند که علت تفاوت کتاب‌مقدس با قرآن این است که کتاب‌مقدس تحریف شده است. بسیاری از مسلمانان معتقدند که انجیل برنابا در تعلیمی که درباره مصلوب شدن عیسی و سایر موارد می‌دهد، با قرآن همخوان است. بنابراین، ادعا می‌کنند که این انجیل باید یگانه انجیل معتبر باشد، یعنی انجیل اصلی. 

در اینجا چند مورد مهم را ذکر می‌کنیم تا تفاوت انجیل برنابا با قرآن را متذکر شویم: 
 
۱- مطابق برداشت برخی از مسلمانان، انجیل اصلی بر عیسی نازل شد. گرچه انجیل برنابا ادعا می‌کند که انجیل به قلب عیسی نازل شد (برنابا، فصل ۱۰)، اما تصریح نمی‌کند که عیسی کلمات الهی را دقیقاً از نسخه‌ای آسمانی این کتاب دریافت داشت. به‌نظر نمی‌رسد که نویسنده با دیدگاه اسلامی در خصوص وحی همسو باشد. 

۲- مسیح طوری توصیف شده که گویی به ”شهادتین اسلامی“ اعتقاد داشته و آن را بیان کرده است: ”شهادت می‌دهم که خدایی جز الله نیست و محمد رسول او است“. این شهادت ۶۰۰ سال بعد از عیسی تدوین شد. حتی در قرآن نیز چنین شهادتی به‌صورت کامل در یک محل ذکر نشده است. 

۳- این انجیل عیسی و رسالت او را مشابه با رسالت یحیای تعمیددهنده معرفی می‌کند و نقش پیشرو مسیح موعود یعنی محمد را برای او قائل می‌شود (برنابا، فصل‌های ۴۲-‏۴۴ و ۲۲۰). نویسنده یحیی و رسالت او را کاملاً از قلم انداخته، حال آنکه هم قرآن و هم عهدجدید نبوت یحیی را تصدیق می‌کنند و تعلیم می‌دهند که وی پیشرو عیسی بوده است. به‌علاوه، قرآن عیسی را به‌عنوان مسیح تصدیق می‌کند، اما عیسی در انجیل برنابا چنین عنوانی را نمی‌پذیرد. در چندین بخش از این انجیل بروشنی ذکر شده که عیسی، مسیح نیست (برنابا، فصل‌های ۴۲، ۸۲، ۸۳، ۹۶، ۹۷، ۱۹۸، ۲۰۶). 

۴- در این انجیل آمده که مریم عیسی را بدون درد زایمان به دنیا آورد (برنابا، فصل ۳) و ولادت عیسی در خانه یا کلبه یک چوپان رخ داد. اما قرآن به درد زایمان مریم اشاره می‌کند، دردی که سبب شد مریم فریاد بر آورد؛ و اینکه عیسی زیر یک درخت نخل در بیابان چشم به جهان گشود. 

۵- بسیاری از مسلمانان بر این عقیده‌اند که خدا ۰۰۰ر۱۲۴ پیامبر به جهان گسیل داشت، حال آنکه انجیل برنابا این رقم را به ۰۰۰ر۱۴۴ می‌رساند (برنابا، فصل ۱۷). 

۶- این انجیل می‌گوید که خدا گروهی از ایمانداران را برای مدت ۰۰۰ر۷۰ سال به جهنم فرستاده است (برنابا، فصل ۱۳۷)، در حالیکه قرآن می‌گوید که خدا به هیچ مؤمنی صدمه نمی‌رساند، حتی به اندازه یک مورچه (سوره ۴: ۴۰). 

۷- مطابق تعلیم این انجیل، زمانی که تورات تحریف شد، خدا کتاب دیگری فرستاد، یعنی کتاب زبور یا مزامیر را. وقتی مردم این را نیز تحریف کردند، خدا انجیل را فرستاد تا جایگزین آن گردد. طبق این نظریه، هر گاه که کتابی الهی تحریف می‌شود، خدا کتاب دیگری می‌فرستد. نتیجتاً وقتی انجیل تحریف شد، خدا قرآن را فرستاد. این امر سؤال بسیار مهمی را در خصوص انجیل برنابا مطرح می‌سازد. اگر طبق باور بسیاری از مسلمانان، این انجیل نسخه تحریف‌نشده انجیل اصلی است، در اینصورت دیگر نیازی نبود قرآن فرستاده شود تا جایگزین آن گردد. 

۸- مطابق این انجیل، نـُه آسمان و ده جهنم هست (برنابا، فصل‌های ۵۲، ۵۷، ۱۷۸). اما قرآن تعلیم می‌دهد که فقط هفت آسمان وجود دارد (سوره ۲: ۲۹). 

۹- این انجیل تعلیم می‌دهد که شیطان خالق جهنم است (برنابا، فصل ۳۵)، حال آنکه قرآن تعلیم می‌دهد که جهنم را خدا آفریده است (سوره ۲۵: ۱۱). 

 

آیا انجیل برنابا، یک انجیل واقعی است؟

قسمت پنجم

شواهدی از خود کتاب
ظاهر فیزیکی نسخه خطی انجیل برنابا که امروز در دسترس است، با توجه به نحوه صحافی و سبک نگارش و واژگانش، حاکی از آن است که بین سالهای ۱۵۰۰ تا ۱۵۹۰ م. نوشته شده است.

نخست به شواهد داخلی متن می‌پردازیم. خدا در تورات به بنی اسرائیل امر کرد که سال یوبیل را نگاه دارند: ”این سال پنجاهم برای شما سال یوبیل خواهد بود.“ اما انجیل برنابا به‌هنگام اشاره به سال یوبیل، برای آن فواصل صدساله قائل می‌شود (برنابا، فصل ۸۲). نویسنده این رقم را از کجا آورده است؟

در حدود سال ۱۳۰۰، پاپ بونیفاس هشتم برای کلیسا فواصل زمانی یکصدساله را تعیین کرد. در سال ۱۳۴۳م. پاپ کلمنت ششم آن را مجدداً به پنجاه سال تقلیل داد و بعداً پاپ پل دوم (۱۴۶۴-‏۱۴۷۱م.) آن را به بیست و پنج سال کاهش داد. به‌نظر می‌رسد که نویسنده چیزی در باره حکم پاپ می‌دانسته، اما تصور می‌کرده که آن را عیسی مقرر کرده است. این ما را به این نتیجه می‌رساند که این انجیل نمی‌توانسته زودتر از سال ۱۳۰۰م. نوشته شده باشد.

چندین نقل قول از دانته یافت می‌شود که در این انجیل به عیسی نسبت داده شده است. برای مثال، اصطلاح مورد استفاده دانته، یعنی ”خدایان دروغین و دروغگو“، در فصل‌های ۲۳، ۷۸، ۲۱۷ این انجیل به‌کار رفته که نه در کتاب‌مقدس استفاده شده و نه در قرآن، اما در این انجیل یافت می‌شود. توصیف جهنم در این انجیل به‌گونه‌ای چشمگیر شباهت به تخیلات دانته در باره جهنم و برزج و بهشت دارد. در فصل ۱۷۸ این انجیل آمده که نـُه آسمان وجود دارد که باز ما را به یاد دانته می‌اندازد. شایان ذکر است که دانته یک نویسنده ایتالیایی بود که در دوره بونیفاس هشتم زندگی می‌کرد. او نوشتن ”کمدی الهی“ معروف خود را به سال ۱۳۰۰م. آغاز کرد.

در این انجیل عناصر دیگری متعلق به قرون وسطی یافت می‌شود. در فصل ۱۹۴ گفته می‌شود که خانواده ایلعازر ارباب یا حاکم دو شهرک بودند، مجدلیه و بیت‌عنیا. در آن روزگار، سرزمین فلسطین را رومیها تحت اشغال داشتند، لذا سیستمی تحت عنوان ”حاکم“ وجود نداشت. این اشاره حاکی از نظام فئودالی است که در قرون وسطی متداول بود.

اشاره به بشکه شراب در فصل ۱۵۲ یک اشتباه تاریخی است. روشهای متداول در دادگاهها که در فصل ۱۲۱ مورد اشاره قرار گرفته، ایجاب می‌کند که نویسنده با جامعه قرون وسطی آشنا بوده باشد. در پرتو شواهد مذکور و بسیاری دیگر که در اینجا ذکر نشده، چه شواهد خارجی و چه داخلی، می‌توان مشاهده کرد که این انجیل می‌بایست به‌دست کسی نوشته شده باشد که قرن‌ها بعد از برنابای مذکور در عهدجدید می‌زیسته است.

آیا انجیل برنابا، یک انجیل واقعی است؟

قسمت چهارم

شواهدی از تاریخ اسلام
از آنجا که شواهد مربوط به تاریخ مسیحیت، گاه از سوی برخی مسلمانان رد می‌شود، لذا باید به شواهدی از تاریخ اسلام اشاره کنیم. مطالعه سنت اسلام و روایات تاریخی اسلامی حاکی از این است که محمد، پیامبر اسلام، روابط خوبی با حاکم مسیحیِ نجران داشته است.

در زمان ولادت محمد، اعراب با مسیحیان حبشه و نیز با سه شاخه مسیحیت در خاورمیانه، یعنی مسیحیت بیزانتینی، نسطوری، و یعقوبی-مونوفیزیتی (تک‌طبیعتی) در تماس بوده‌اند. نسطوری‌ها تأثیر بیشتری بر اعراب داشتند. بر اساس نوشته ابن‌اسحاق، تصاویر مریم و عیسی را می‌شد بر یکی از دیوارهای کعبه دید.

سنت اسلام به هیأت‌های مختلف مسیحی اشاره دارد که برای بحث با محمد نزد او می‌آمدند. یک بار، گروهی متشکل از شصت نفر به‌رهبری عبدالمسیح، اسقف نجران، در مسجد مدینه با محمد دیدار کردند و با او در باره الوهیت مسیح به بحث پرداختند. محمد به ایشان گفت که عیسی خدا نیست.

گفته می‌شود که در قرآن (سوره ۳: ۴۰-‏۷۰) به این رویداد اشاره شده است. این ملاقات بهترین فرصت بود تا به انجیل برنابا به‌عنوان شاهدی بر علیه ادعای مسیحیان اشاره شود، اما چنین نبود چون چنین انجیلی وجود نداشت. خدا نیز آیه‌ای در مورد این انجیل بر محمد نازل نکرد.

یوحنای دمشقی (وفات ۷۵۳ م.) که به یحیی ابن منصور مشهور است و پسر یکی از کارگزاران حکومتی و خزانه‌دار خلیفه معاویه و عبدالمالک بود، در مورد مطالب بسیاری، از جمله الوهیت مسیح مطلب نوشت. اگر چنین انجیلی در آن زمان وجود داشت، قطعاً او به آن اشاره می‌کرد.

اسقف تیموته‌ئوس (وفات ۸۲۳ م.) که دوره خدمت کلیسایی ‌اش شامل دوره اوج قدرت عباسیان در بغداد، در زمان هارون ‌الرشید (۷۸۶-‏۸۰۹ م.) می‌شود، در جلسات مباحثه در دربار خلیفه موسی‌ الهادی (۷۸۵-‏۷۸۶ م.) شرکت جست. این مباحثات نه فقط شامل دفاع از عقاید درست سلامی بر علیه متفکران آزاد و بدعت‌گزار می‌شد، بلکه شامل چهار انجیل نیز می‌گردید. اما طبق مدارک موجود، هیچکس به انجیل برنابا اشاره نکرد. علمای اسلام در مورد الوهیت و شخص عیسی بحث کردند،

اما هیچگاه به این انجیل اشاره نکردند. خلیفه جعفر المتوکل (۸۴۷-‏۸۶۱ م.) که حقوق مذهبی و حق بنای کلیسا را لغو کرد و قوانین تبعیض برای مسیحیان و یهودیان را وضع نمود، در دربار خود با اشخاصی نظیر اسقف ایلیا مباحثه می‌کرد. اما در اینجا نیز هیچکس به انجیل برنابا به‌عنوان مرجع استناد نکرد.

کتاب الفهرست نوشته ابوالفرج محمد ابن اسحاق الندیم (۹۳۵-‏۹۹۰ م.) که مسلمانان می‌گویند به تمام مراحل فرهنگ قرون وسطی اشاره کرده است، فهرست طویلی از کتاب‌ها و نویسندگان به‌دست داده است. او فهرستی از تمام کتاب‌هایی را که کتاب‌مقدس را تشکیل می‌دهند ارائه داده، اما در هیچ جا به انجیل برنابا اشاره نکرده است.

مسلمانان قرن‌ها بر اسپانیا حکومت کردند (۷۵۶-‏۱۴۹۲ م.) و گفت و شنودهای بسیاری میان مسلمانان و مسیحیان صورت گرفت، اما هیچ مسلمانی هرگز این انجیل را به‌عنوان شاهدی بر علیه اعتقادات مسیحیت ارائه نداد. در این دوره، نویسندگان و مورخان و فلاسفه مسلمان بسیاری بودند نظیر الفارابی (وفات ۹۵۰ م.)، المسعودی (وفات ۹۵۶ م.)، القندی (وفات ۹۶۱ م.)، ابن حزم (وفات ۱۰۶۳ م.)، الغزالی (وفات ۱۱۱۱ م.)، ابوالعباس العارف (وفات ۱۱۴۱ م.)، ابن رشد (وفات ۱۱۹۸ م.)، محی‌الدین ابن العربی (وفات ۱۲۴۰ م.) و ابن خلدون (وفات ۱۴۰۶ م.).

اما هیچیک از ایشان به این کتاب اشاره نکرده است. به‌علاوه، در هیچیک از کتاب‌های تفسیر قرآن که پیش از ۱۷۰۰م. نوشته شده، از این کتاب نام برده نشده است. لذا بسیار دشوار بتوان باور کرد که این انجیل می‌توانسته پیش از قرن چهاردهم میلادی وجود داشته باشد.