1از کجا در میان شما جنگها و از کجا نزاعها پدید میآید؟ آیا نه از لذّتهای شما که در اعضای شما جنگ میکند؟
2 طمع میورزید و ندارید؛ میکُشید و حسد مینمایید و نمیتوانید به چنگ آرید؛ و جنگ و جدال میکنید و ندارید، از این جهت که سؤال نمیکنید؛
3 و سؤال میکنید و نمییابید، از اینرو که به نیّت بد سؤال میکنید، تا در لذّات خود صرف نمایید.
4 ای زانیات، آیا نمیدانید که دوستیِ دنیا، دشمنی خداست؟ پس هرکه میخواهد دوست دنیا باشد، دشمن خدا گردد.
5 آیا گمان دارید که کتاب عبث میگوید، روحیکه او را در ما ساکن کرده است، تا به غیرت بر ما اشتیاق دارد؟
6 لیکن او فیض زیاده میبخشد. بنابراین میگوید، خدا متکبّران را مخالفت میکند، امّا فروتنان را فیض میبخشد.
7 پس خدا را اطاعت نمایید و با ابلیس مقاومت کنید، تا از شما بگریزد.
8 و به خدا تقرّب جویید تا به شما نزدیکی نماید. دستهای خود را طاهر سازید، ای گناهکاران و دلهای خود را پاک کنید، ای دودلان.
9 خود را خوار سازید، و ناله و گریه نمایید، و خندهٔ شما به ماتم و خوشی شما به غم مبدّل شود.
10 در حضور خدا فروتنی کنید، تا شما را سرافراز فرماید.
11 ای برادران، یکدیگر را ناسزا مگویید، زیرا هرکه برادر خود را ناسزا گوید و بر او حکم کند، شریعت را ناسزا گفته و بر شریعت حکم کرده باشد. لکن اگر بر شریعت حکم کنی، عامل شریعت نیستی، بلکه داور هستی.
12 صاحب شریعت و داور، یکی است که بر رهانیدن و هلاک کردن قادر میباشد. پس تو کیستی که بر همسایهٔ خود داوری میکنی؟
13 هان، ای کسانی که میگویید، امروز و فردا به فلان شهر خواهیم رفت و در آنجا یک سال بسر خواهیم برد و تجارت خواهیم کرد و نفع خواهیم بُرد:
14 و حال آنکه نمیدانید که فردا چه میشود؛ از آنرو که حیات شما چیست؟ مگر بخاری نیستید که اندک زمانی ظاهر است و بعد ناپدید میشود؟
15 به عوض آنکه باید گفت که، اگر خدا بخواهد، زنده میمانیم و چنین و چنان میکنیم.
16 امّا الحال به عُجب خود فخر میکنید و هر چنین فخر بد است.
17 پس هرکه نیکویی کردن بداند و به عمل نیاورد، او را گناه است.
همهی نوشتههای pouyasedghi
يعقوب2
ای برادرانِ من، ایمانِ خداوند ما عیسی مسیح، ربّ الجلال را، با ظاهربینی مدارید.
2 زیرا اگر به کنیسهٔ شما شخصی با انگشتری زریّن و لباس نفیس داخل شود و فقیری نیز با پوشاک ناپاک درآید؛
3 و به صاحب لباس فاخر متوجّه شده، گویید، اینجا نیکو بنشین، و به فقیر گویید، تو در آنجا بایست، یا زیر پایانداز من بنشین،
4 آیا در خود متردّد نیستید و داوران خیالات فاسد نشدهاید؟
5 ای برادران عزیز، گوش دهید، آیا خدا فقیران این جهان را برنگزیده است تا دولتمند در ایمان و وارث آن ملکوتی که به محبّان خود وعده فرموده است بشوند؟
6 لکن شما فقیر را حقیر شمردهاید. آیا دولتمندان بر شما ستم نمیکنند و شما را در محکمهها نمیکشند؟
7 آیا ایشان به آن نام نیکو که بر شما نهاده شده است کفر نمیگویند؟
8 امّا اگر آن شریعت ملوکانه را برحسب کتاب بجا آورید، [یعنی]، همسایهٔ خود را مثل نفس خود محبّت نما، نیکو میکنید.
9 لکن اگر ظاهربینی کنید، گناه میکنید و شریعتْ شما را به خطاکاری ملزم میسازد.
10 زیرا هرکه تمام شریعت را نگاه دارد و در یک جزو بلغزد، ملزم همه میباشد.
11 زیرا او که گفت، زنا مکن، نیز گفت، قتل مکن. پس هرچند زنا نکنی، اگر قتل کردی، از شریعت تجاوز نمودی.
12 همچنین سخن گویید و عمل نمایید، مانند کسانی که بر ایشان داوری به شریعت آزادی خواهد شد.
13 زیرا آن داوری بیرحم خواهد بود برکسی که رحم نکرده است و رحم بر داوری مفتخر میشود.
14 ای برادران من، چه سود دارد اگر کسی گوید، ایمان دارم، وقتی که عمل ندارد؟ آیا ایمان میتواند او را نجات بخشد؟
15 پس اگر برادری یا خواهری برهنه و محتاج خوراک روزینه باشد،
16 و کسی از شما بدیشان گوید، به سلامتی بروید و گرم و سیر شوید، لیکن مایحتاج بدن را بدیشان ندهد، چه نفع دارد؟
17 همچنین ایمان نیز اگر اعمال ندارد، در خود مرده است.
18 بلکه کسی خواهد گفت، تو ایمان داری و من اعمال دارم: ایمان خود را بدون اعمال به من بنما، و من ایمان خود را از اعمال خود به تو خواهم نمود.
19 تو ایمان داری که خدا واحد است؟ نیکو میکنی! شیاطین نیز ایمان دارند و میلرزند!
20 و لیکن ای مرد باطل، آیا میخواهی دانست که ایمان بدون اعمال، باطل است؟
21 آیا پدر ما ابراهیم به اعمال، عادل شمرده نشد، وقتیکه پسر خود اسحاق را به قربانگاه گذرانید؟
22 میبینی که ایمان با اعمال او عمل کرد و ایمان از اعمال، کامل گردید.
23 و آن نوشته تمام گشت که میگوید، ابراهیم به خدا ایمان آورد و برای او به عدالت محسوب گردید، و دوست خدا نامیده شد.
24 پس میبینید که انسان از اعمال عادل شمرده میشود، نه از ایمان تنها.
25 و همچنین آیا راحاب فاحشه نیز از اعمالْ عادل شمرده نشد وقتی که قاصدان را پذیرفته، به راهی دیگر روانه نمود؟
26 زیرا چنانکه بدن بدون روح مرده است، همچنین ایمان بدون اعمال نیز مرده است.
زکريا5
باز چشمان خود را برافراشته، نگریستم و طوماری پرّان دیدم.
2 و او مرا گفت: «چه چیز میبینی؟» گفتم: «طوماری پرّان میبینم كه طولش بیست ذراع و عرضش ده ذراع میباشد.»
3 او مرا گفت: «این است آن لعنتی كه بر روی تمامی جهان بیرون میرود، زیرا كه از این طرف هر دزد موافق آن منقطع خواهد شد و از آن طرف هر كه سوگند خورَدْ موافق آن منقطع خواهد گردید.
4 یهوه صبایوت میگوید: من آن را بیرون خواهم فرستاد و به خانه دزد و به خانه هر كه به اسم من قسم دروغ خورَد داخل خواهد شد و در میان خانهاش نزیل شده، آن را با چوبهایش و سنگهایش منهدم خواهد ساخت.»
5 پس فرشتهای كه با من تكلّم مینمود بیرون آمده، مرا گفت: «چشمان خود را برافراشته ببین كه اینكه بیرون میرود چیست؟»
6 گفتم: «این چیست؟» او جواب داد: «این است آن ایفایی كه بیرون میرود و گفت نمایش ایشان در تمامی جهان این است.»
7 و اینك وزنهای از سرب برداشته شد. و زَنی در میان ایفا نشسته بود.
8 و او گفت: «این شرارت است.» پس وی را در میان ایفا انداخت و آن سنگ سُرب را بر دهنهاش نهاد.
9 پس چشمان خود را برافراشته، نگریستم و اینك دو زن بیرون آمدند و باد در بالهای ایشان بود و بالهای ایشان مثل بالهای لَقْلَقْ بود و ایفا را به میان زمین و آسمان برداشتند.
10 پس به فرشتهای كه با من تكلّم مینمود گفتم: «اینها ایفا را كجا میبرند؟»
11 او مرا جواب داد: «تا خانهای در زمین شِنْعار برای وی بنا نمایند و چون آن مهیا شود آنگاه او در آنجا بر پایه خود بر قرار خواهد شد.»
زکريا
ر ماه هشتم از سال دوّم داریوش، كلام خداوند بر زَكَرّیا ابن بَرَكیا ابن عدُّوی نبی نازل شده، گفت:
2 « خداوند بر پدران شما بسیار غضبناك بود.
3 پس به ایشان بگو: یهوه صبایوت چنین میگوید بسوی من بازگشت كنید. قول یهوه صبایوت این است. و یهوه صبایوت میگوید: من به سوی شما رجوع خواهم نمود.
4 شما مثل پدران خود مباشید كه انبیا سَلَف ایشان را ندا كرده، گفتند یهوه صبایوت چنین میگوید از راههای زشت خود و از اعمال بد خویش بازگشت نمایید، امّا خداوند میگوید كه ایشان نشنیدند و به من گوش ندادند.
5 پدران شما كجا هستند و آیا انبیا همیشه زنده میمانند؟
6 لیكن كلام و فرایض من كه به بندگان خود انبیا امرفرموده بودم، آیا پدران شما را در نگرفت؟ و چون ایشان بازگشت نمودند، گفتند چنانكه یهوه صبایوت قصد نمود كه موافق راهها و اعمال ما به ما عمل نماید همچنان به ما عمل نموده است.»
7 در روز بیست و چهارم ماه یازدهم كه ماه شَباط باشد، از سال دوّم داریوش، كلام خداوند بر زَكَریا ابن بَرَكیا ابن عِدّوُی نبی نازل شده، گفت:
8 در وقت شب دیدم كه اینك مردی بر اسب سرخ سوار بود و در میان درختان آس كه در وادی بودایستاده و در عقب او اسبان سرخ و زرد و سفید بود.
9 و گفتم: «ای آقایم اینها چیستند؟» و فرشتهای كه با من تكلّم مینمود، مرا گفت: «من تو را نشان میدهم كه اینها چیستند.»
10 پس آن مرد كه در میان درختان آس ایستاده بود، جواب داد و گفت: «اینها كسانی میباشند كه خداوند ایشان را برای تردّد نمودن در جهان فرستاده است.»
11 و ایشان به فرشته خداوند كه در میان درختان آس ایستاده بود جواب داده، گفتند: «ما در جهان تردّد نمودهایم و اینك تمامی جهان مستریح و آرام است.»
12 و فرشته خداوند جواب داده، گفت: «ای یهوه صبایوت تا به كی بر اورشلیم و شهرهای یهودا كه در این هفتاد سال غضبناك میبودی رحمت نخواهی نمود؟»
13 و خداوند با سخنان نیكو و كلام تسلّیآمیز آن فرشتهای را كه با من تكلّم مینمود جواب داد.
14 پس فرشتهای كه با من تكلّم مینمود مرا گفت: «ندا كرده بگو یهوه صبایوت چنین میگوید: در باره اورشلیم و صَهْیون غیرت عظیمی داشتم.
15 و برامّتهای مطمئن سخت غضبناك شدم زیرا كه اندك غضبناك میبودم لیكن ایشان بلا را زیاده كردند.
16 بنابراین خداوند چنین میگوید: به اورشلیم با رحمتها رجوع خواهم نمود و خانه من در آن بنا خواهد شد. قول یهوه صبایوت این است و ریسمانكاری براورشلیم كشیده خواهد شد.
17 بار دیگر ندا كرده، بگو كه یهوه صبایوت چنین میگوید: شهرهای من بار دیگر به سعادتمندی لبریز خواهد شد و خداوند صَهْیون را باز تسلّی خواهـد داد و اورشلیم را بار دیگر خواهد برگزید.»
18 پس چشمان خود را برافراشته، نگریستم و اینك چهار شاخ بود.
19 و به فرشتهای كه با من تكلّم مینمود گفتم: «اینها چیستند؟» او مرا گفت: «اینها شاخها میباشند كه یهودا و اسرائیل و اورشلیم را پراكنده ساختهاند.»
20 و خداوند چهار آهنگر به من نشان داد.
21 و گفتم: «اینان برای چه كار میآیند؟» او در جواب گفت: «آنها شاخها میباشند كه یهودا را چنان پراكنده نمودهاند كه احدی سر خود را بلند نمیتواند كرد. و اینها میآیند تا آنها را بترسانند و شاخهای امّتهایی را كه شاخ خود را بر زمین یهودا برافراشته، آن را پراكنده ساختهاند بیرون افكننـد.»
دوم قرنیان
1 آیا باز به سفارش خود شروع میکنیم؟ و آیا مثل بعضی احتیاج به سفارش نامهجات به شما یا از شما داشته باشیم؟
2 شما رساله ما هستید، نوشته شده در دلهای ما، معروف و خوانده شده جمیع آدمیان.
3 چونکه ظاهر شدهاید که رساله مسیح میباشید، خدمت کرده شده از ما و نوشته شده نه به مرکّب بلکه به روح خدای حیّ، نه بر الواح سنگ، بلکه بر الواح گوشتی دل.
4 امّا بهوسیلهٔ مسیح چنین اعتماد به خدا داریم.
5 نه آنکه کافی باشیم که چیزی را به خود تفکّر کنیم که گویا از ما باشد، بلکه کفایت ما از خداست.
6 که او ما را هم کفایت داد تا عهد جدید را خادم شویم، نه حرف را بلکه روح را زیرا که حرف میکُشد لیکن روح زنده میکند.
7 امّا اگر خدمت موت که در حرف بود و بر سنگها تراشیده شده با جلال میبود، بهحدّی که بنیاسرائیل نمیتوانستند صورت موسی را نظاره کنند بهسبب جلال چهره او که فانی بود،
8 چگونه خدمت روح بیشتر با جلال نخواهد بود؟
9 زیرا هرگاه خدمت قصاص با جلال باشد، چند مرتبه زیادتر خدمت عدالت در جلال خواهد افزود.
10 زیرا که آنچه جلال داده شده بود نیز بدین نسبت جلالی نداشت بهسبب این جلال فایق.
11 زیرا اگر آن فانی با جلال بودی، هرآینه این باقی از طریق اولیٰ در جلال خواهد بود.
12 پس چون چنین امید داریم، با کمال دلیری سخن میگوییم.
13 و نه مانند موسی که نقابی بر چهره خود کشید تا بنیاسرائیل، تمام شدنِ این فانی را نظر نکنند،
14 بلکه ذهن ایشان غلیظ شد زیرا که تا امروز همان نقاب در خواندن عهد عتیق باقی است و کشف نشده است، زیرا که فقط در مسیح باطل میگردد.
15 بلکه تا امروز وقتی که موسی را میخوانند، نقاب بر دل ایشان برقرار میماند.
16 لیکن هرگاه به سوی خداوند رجوع کنند، نقاب برداشته میشود.
17 امّا خداوند روح است و جایی که روح خداوند است، آنجا آزادی است.
18 لیکن همهٔ ما چون با چهره بینقاب جلال خداوند را در آینه مینگریم، از جلال تا جلال به همان صورت متبدّل میشویم، چنانکه از خداوند که روح است.
مزمور ۵۵: ۲۲
[برای سالار مغنیان. قصیدهٔ داود بر ذوات اوتار] ای خدا به دعای من گوش بگیر و خود را از تضرع من پنهان مکن!
2 به من گوش فراگیر و مرا مستجاب فرما! زیرا که در تفکر خود متحیرم و ناله میکنم
3 از آواز دشمن و بهسبب ظلم شریر، زیرا که ظلم بر من میاندازند وبا خشم بر من جفا میکنند.
4 دل من در اندرونم پیچ و تاب میکند، و ترسهای موت بر من افتاده است.
5 ترس و لرز به من در آمده است. وحشتی هولناک مرا در گرفته است.
6 و گفتم کاش که مرا بالها مثل کبوتر میبود تا پرواز کرده، استراحت مییافتم.
7 هرآینه بجای دور میپریدم، و در صحرا مأوا میگزیدم، سلاه.
8 میشتافتم بسوی پناهگاهی از باد تند و از طوفان شدید.
9 ای خداوند آنها را هلاک کن و زبانهایشان را تفریق نما زیرا که در شهرْ ظلم و جنگ دیدهام.
10 روز و شب بر حصارهایش گردش میکنند و شرارت و مشقت در میانش میباشد.
11 فسادها در میان وی است و جور و حیله از کوچههایش دور نمیشود.
12 زیرا دشمن نبود که مرا ملامت میکرد والاّ تحمل میکردم؛ و خصم من نبود کهبر من سربلندی مینمود؛ والاّ خود را از وی پنهان میساختم،
13 بلکه تو بودی ای مرد نظیر من! ای یار خالص و دوست صدیق من!
14 که با یکدیگر مشورت شیرین میکردیم و به خانهٔ خدا در انبوه میخرامیدیم.
15 موت بر ایشان ناگهان آید و زنده بگور فرو روند. زیرا شرارت در مسکنهای ایشان و در میان ایشان است.
16 و امّا من نزد خدا فریاد میکنم و خداوند مرا نجات خواهد داد.
17 شامگاهان و صبح و ظهر شکایت و ناله میکنم و او آواز مرا خواهد شنید.
18 جانم را از جنگی که بر من شده بود، بسلامتی فدیه داده است. زیرا بسیاری با من مقاومت میکردند.
19 خدا خواهد شنید و ایشان را جواب خواهد داد، او که از ازل نشسته است، سِلاه. زیراکه در ایشان تبدیلها نیست و از خدا نمیترسند.
20 دست خود را بر صلحاندیشان خویش دراز کرده، و عهد خویش را شکسته است.
21 سخنانِ چربِ زبانشْ نرم، لیکن دلش جنگ است. سخنانش چربتر از روغن لیکن شمشیرهای برهنه است.
22 نصیب خود را به خداوند بسپار و تو را رزق خواهد داد. او تا به ابد نخواهد گذاشت که مردِ عادل جنبش خورد.
23 و تو ای خدا ایشان را به چاه هلاکت فرو خواهی آورد. مردمان خونریز و حیلهساز، روزهای خود را نیمه نخواهند کرد. لیکن من بر تو توکّل خواهم داشت
مزامیر ۵۱:
1 [برای سالار مغنیان. مزمور داود وقتی که ناتان نبی بعد از در آمدنش به بَتْشَبَع نزد او آمد] ای خدا به حسب رحمت خود بر منرحم فرما؛ به حسب کثرت رأفتخویش گناهانم را محو ساز.
2 مرا از عصیانم به کلی شست و شو ده و از گناهم مرا طاهر کن.
3 زیرا که من به معصیت خود اعتراف میکنم و گناهم همیشه در نظر من است.
4 به تو و به تو تنها گناه ورزیده، و در نظر تو این بدی را کردهام، تا در کلام خود مُصّدَق گردی و در داوری خویش مُزکّیٰ شوی.
5 اینک، در معصیت سرشته شدم و مادرم در گناه به من آبستن گردید.
6 اینک، به راستیِ در قلب راغب هستی. پس حکمت را در باطن من به من بیاموز.
7 مرا با زوفا پاک کن تا طاهر شوم. مرا شست و شو کن تا از برف سفیدتر گردم.
8 شادی و خرمی را به من بشنوان تا استخوانهایی که کوبیدهای به وجد آید.
9 روی خود را از گناهانم بپوشان و همهٔٔ خطایای مرا محو کن.
10 ای خدا دل طاهر در من بیافرین و روح مستقیم در باطنم تازه بساز.
11 مرا از حضور خود مینداز، و روح قدوس خود را از من مگیر.
12 شادیِ نجات خود را به من باز ده و به روح آزاد مرا تأیید فرما.
13 آنگاه طریق تو را به خطاکاران تعلیم خواهم داد، و گناهکاران بسوی تو بازگشت خواهند نمود.
14 مرا از خونها نجات ده! ای خدایی که خدای نجات من هستی! تا زبانم به عدالت تو ترنّم نماید.
15 خداوندا لبهایم را بگشا تا زبانم تسبیح تو را اخبار نماید.
16 زیرا قربانی را دوست نداشتی والا میدادم. قربانیِ سوختنی را پسند نکردی.
17 قربانیهای خدا روح شکسته است. خدایا دل شکسته و کوبیده را خوار نخواهی شمرد.
18 به رضامندیِ خود بر صهیون احسان فرما وحصارهای اورشلیم را بنا نما.
19 آنگاه از قربانیهای عدالت و قربانیهای سوختنیِ تمام راضی خواهی شد و گوسالهها بر مذبح تو خواهند گذرانید
ارامش در مسیح
1 دل شما مضطرب نشود! به خدا ایمانآورید به من نیز ایمان آورید.
2 در خانهٔ پدر من منزل بسیار است والاّ به شما میگفتم. میروم تا برای شما مکانی حاضر کنم،
3 و اگر بروم و از برای شما مکانی حاضر کنم، بازمیآیم و شما را برداشته با خود خواهم برد تا جایی که من میباشم شما نیز باشید.
4 و جایی که من میروم میدانید و راه را میدانید.
5 توما بدوگفت، ای آقا نمیدانیم کجا میروی. پس چگونه راه را توانیم دانست؟
6 عیسی بدو گفت، من راه و راستی و حیات هستم. هیچکس نزد پدر جز بهوسیلهٔ من نمیآید.
7 اگر مرا میشناختید، پدر مرا نیز میشناختید و بعد از این او را میشناسید و او را دیدهاید.
8 فیلپُّس به وی گفت، ای آقا پدر را به ما نشان ده که ما را کافی است.
9 عیسی بدو گفت، ای فیلیپُس در این مدّت با شما بودهام، آیا مرا نشناختهای؟ کسی که مرا دید، پدر را دیده است. پس چگونه تو میگویی پدر را به ما نشان ده؟
10 آیا باور نمیکنی که من در پدر هستم و پدر در من است؟ سخنهایی که من به شما میگویم از خود نمیگویم، لکن پدری که در من ساکن است، او این اعمال را میکند.
11 مرا تصدیق کنید که من در پدر هستم و پدر در من است، والاّ مرا بهسبب آن اعمال تصدیق کنید.
12 آمین آمین به شما میگویم هر که به من ایمان آرد، کارهایی را که من میکنم او نیز خواهد کرد و بزرگتر از اینها نیز خواهد کرد، زیرا که من نزد پدر میروم.
13 و هر چیزی را که به اسم من سؤال کنید بجا خواهم آورد تا پدر در پسر جلال یابد.
14 اگر چیزی به اسم من طلب کنید من آن را بجا خواهم آورد.
15 اگر مرا دوست دارید، احکام مرا نگاه دارید.
16 و من از پدر سؤال میکنم و تسلّیدهندهای دیگر به شما عطا خواهد کرد تا همیشه باشما بماند،
17 یعنی روح راستی که جهان نمیتواند او را قبول کند زیرا که او را نمیبیند ونمیشناسد و امّا شما او را میشناسید، زیرا که با شما میماند و در شما خواهد بود.
18 شما را یتیم نمیگذارم نزد شما میآیم.
19 بعد از اندک زمانی جهان دیگر مرا نمیبیند و امّا شما مرا میبینید و از این جهت که من زندهام، شما هم خواهید زیست.
20 و در آن روز شما خواهید دانست که من در پدر هستم و شما در من و من در شما.
21 هر که احکام مرا دارد و آنها را حفظ کند، آن است که مرا محبّت مینماید؛ و آنکه مرا محبّت مینماید، پدر من او را محبّت خواهد نمود و من او را محبّت خواهم نمود و خود را به او ظاهر خواهم ساخت.
22 یهودا، نه آن اسخریوطی، به وی گفت، ای آقا چگونه میخواهی خود را به ما بنمایی و نه بر جهان؟
23 عیسی در جواب او گفت، اگر کسی مرا محبّت نماید، کلام مرا نگاه خواهد داشت و پدرم او را محبّت خواهد نمود و به سوی او آمده، نزد وی مسکن خواهیم گرفت.
24 و آنکه مرا محبّت ننماید، کلام مرا حفظ نمیکند؛ و کلامی که میشنوید از من نیست بلکه از پدری است که مرا فرستاد.
25 این سخنان را به شما گفتم وقتی که با شما بودم.
26 لیکن تسلّیدهنده یعنی روحالقدس که پدر او را به اسم من میفرستد، او همهچیز را به شما تعلیم خواهد داد و آنچه به شما گفتم به یاد شما خواهد آورد.
27 سلامتی برای شما میگذارم، سلامتی خود را به شما میدهم. نه چنانکه جهان میدهد، من به شما میدهم. دل شما مضطرب و هراسان نباشد.
28 شنیدهاید که من به شما گفتم میروم و نزد شما میآیم. اگر مرا محبّت مینمودید، خوشحال میگشتید که گفتم نزد پدر میروم، زیرا که پدر بزرگتر از من است.
29 و الآن قبل از وقوع به شماگفتم تا وقتی که واقع گردد ایمان آورید.
30 بعد از این بسیار با شما نخواهم گفت، زیرا که رئیس این جهان میآید و در من چیزی ندارد.
31 لیکن تا جهان بداند که پدر را محبّت مینمایم، چنانکه پدر به من حکم کرد همانطور میکنم. برخیزید از اینجا برویم.
نصیحت به جوانان
7 ترس یهوه آغاز علم است، لیكن جاهلان حكمت و ادب را خوار میشمارند.
8 ای پسر من تأدیب پدر خود را بشنو، و تعلیم مادر خویش را ترك منما.
9 زیرا كه آنها تاج زیبایی برای سر تو، و جواهر برای گردن تو خواهد بود.
10 ای پسر من اگر گناهكاران تو را فریفته سازند، قبول منما.
11 اگر گویند: «همراه ما بیا تا برای خون در كمین بنشینیم، و برای بیگناهان بیجهت پنهان شویم،
12 مثل هاویه ایشان را زنده خواهیم بلعید، و تندرست مانند آنانی كه به گور فرو میروند.
13 هر گونه اموال نفیسه را پیدا خواهیم نمود و خانههای خود را از غنیمت مملو خواهیم ساخت.
14 قرعه خود را در میان ما بینداز. و جمیع ما را یك كیسه خواهد بود.»
15 ای پسر من با ایشان در راه مرو. و پای خود را از طریقهای ایشان باز دار
16 زیرا كه پایهای ایشان برای شرارت میدود و به جهت ریختن خون میشتابد.
17 به تحقیق، گستردن دام در نظر هر بالداری بیفایده است.
18 لیكن ایشان به جهت خون خود كمین میسازند، و برای جان خویش پنهان میشوند.
19 همچنین است راههای هر كس كه طّماع سود باشد، كه آن جان مالك خود را هلاك میسازد.